Wednesday, October 28, 2009

بدرود به سیامک خوانساری...سفر آخرت به شادی



آی که دلم گرفته....بارونم که میاد این داستان هم روش
فقط قسمت رو بشینیدو ببینید.
بارون می آمد و بازم همه اومد بودن تو خیابونا ....غلغله ای بود؛ همهجا بسته و پر از چراغهای ترمز روشن و ترافیک و خلاصه خودتون بهتر می دونید. من که از دانشگاه اومدم بیرون از توانیر پیاده اومدم تا ونک بعدش پای پیاده تا سر میرداماد.
از همون اول بسته بود؛ گفتم به یاد روزهای دبیرستان از سر میرداماد پیاده برم اون سر میرداماد. راه افتادم...پیاده زیر بارون .
رفتم و رفتم و رفتم .
خوب سرباز هخامنشی بدون کلاه و چتر مطمئنا موهاش خیس میشه. شده بودم شبیه اون یکی جدم که از گیلان برخواست و چند روز پیش رفته بودم خونه اش و سر خاکش: سردار جنگل میرزا یوسف کوچک جنگلی.
حالا همه نگام می کردن و منم شرررررررررررررم کرده بودم.
رسیدم میدان محسنی که دوستم زنگ زد که بیاد دنبالم بریم تفریح ما جووونای ایرون: دور دور تو خیابونا.
رفتم تو پاساژ مریم محسنی تا یک کم کمتر خیس بشم.....از اینجا داستان شروع شد:
چند روز پیش به یاد دوست عزیز و مهربانم، کسی که خیلی من رو در گردشگری و تورهای ورودی راهنمایی کرد افتادم: اقای سیامک خوانساری از قدیمیای شکار و تورهای ورودی شکار .....کوله باری از تجربه در زمینه رالی و شکار و طبیعت گردی....
این دولت که خیلی بهش بد کرد و مجبور شد به خاطر تعطیلی مجوز شکار برای تورهای ورودی برود تو کار واردات ماشینهای تبدیل رطوبت به آب آشامیدنی. یعنی کوله بار تجربه گردشگری و طبیعت گردی هوتوتو...فرت ....یعنی باد هوا.
خلاصه هر از چندی میرفتم به آژانسش تو مجتمع مریم محسنی.
برگردیم به امروز عصر که من به خاطر بارون شدید اومده بودم دم در پاساژ مریم واسه چند دقیقه استراحت که یهو همه تنم یخ زد:
با نهایت تاسف و تاثر و...........................................................................................................
خشکم زد. عکس آقای خوانساری بود.
اونایی که دیده بودنش میدونن چه شکلی بود: بدتر از من همیشه خنده رو لبش، با همه شوخی میکرد، خوشتیپ، سر و زبون دار، باحال، اهل دل......با صفا.
هر چی بگم، کم گفتم. خیلی مرد بود. به من خیلی چیزا یاد داد.
حالا دیدم چند تا اسم دیگم هست: دخترش صدف....مادر خانمش.....قاضی دادگاه ........
دوزاریم افتاد.
سیامک خوانساری، بزرگ مرد شکار و طبیعت گردی ایران در جریان تیراندازی چند روز پیش تهران کشته شده بود.
اشکم در اومد.......تمام پاساژ میگفتن خیلی حیف بود، خیلی باحال بود، خیلی نامردی بود که اینطوری رفت.
نمیدونم فکر میکنم همه جریانشو فهمیدن که چی شده: برادر خانم سیامک خوانساری که سابقه بیماری روانی داشته، میخواسته 40 میلیارد تومان ارثیه ای که به خانواده خوانساری رسیده بود را پس بگیرد که آقای خوانساری، دخترش، مادر خود، دو سرباز و قاضی دادگاه را به خانه قدیمی میبرد و انها را به رگبار می بندد.
خیلی سخته....ولی سیامک خوانساری رفته و کاری نمیشه کرد جز یاد کردن از او به نامی نیک.
خدایش بیامرزدش......بسیار مرد بزرگ و نیکی بود.
روحت شاد.






Monday, October 26, 2009

اروپا.... شاید از آن ما





ولی از امروز بگم براتون...
مثل دیروز که بد شانس بودم رفتم دم سفارت فرانسه برای انگشت نگاری و اینا....
اما امروز نوبتم شد و با بچه های مشهد که اومده بودن تهران و دیروز رو الاف شدن مثه من ، رفتیم  به داخل و کارهای  مورد نیاز و انجام دادیم.
حالا ما موندیم و آقای سرکوزی و بچه های سفارت برای صدور ویزا.
اگه جور بشه که ایشالله میشه از 18 آبان میرم اروپا تا 28 آبان.....البته برای کار و درس و خیلی چیزا غیر از عشق و حال.
خلاصه اینکه محتاجیم به دعا......
 

Sunday, October 25, 2009

بیست و یک آبان نکوداشت عباس جعفری

 

بیست و یکم آبان ماه نشست نکوداشت عباس جعفري، عکاس، کوهنورد و طبيعت گرد سرشناس، در فرهنگسراي پايداري برگزارمي شود.

اين نشست که از سوي ستاد نکوداشت عباس جعفري تدارک ديده شده است 5 شنبه 21 آبان ساعت 17الي 20 برگزاري مي شود.
علاقمندان مي توانند براي شرکت در اين نشست در تاريخ ياد شده به فرهنگسراي پايداري واقع درخيابان شريعتي پشت حسينيه ارشاد ، ميدان قبا مراجعه کنند.

Saturday, October 24, 2009

عروس شالی به خاطر ....خلاصه به خانه بخت نرفت

چهارشنبه بعداز ظهر 28/7/88 دیگه قطعی شد که میرم عروس شالی ....میخواستم برم فومن
این جشن که با همت افراد ده "خشکنو دهان" در حوالی فومن و با هماهنگی آمن خادمی قرار بود برگزار بشه متاسفانه به دلیل برخورد و دخالت بیجای نیروی انتظامی فومن تبدیل به میدان جنگی شد و جشن 6 ساعته به 2 ساعت سخنرانی تبدیل شد.
از صبح برنامه که به شدت نیروهای امنیتی ده را زیر نظر گرفتند آغاز یک تراژدی برای این برنامه پیش بینی میشد.
از جشن نمیگم...خیلی دلم گرفت

الان نمیخوام حرف بزنم ولی بعدا میگم چی شد.....فقط بدونید خیلی نامردن چون دل یک ملت که همشون روستایی بودن و لباسای پلوخوریشون پوشیده بودن تا جشن بگیرنو شکستن....ولی بعدا خدا خیلی چیزارو روشن میکنه.....به امید او

عروس گوله یا عروس شالی؛ اسطوره پیش‌آهنگی نوروز در استان گیلان


 عروس گوله؛ اسطوره پیش‌آهنگی نوروز در استان گیلان


نمایش "عروس گوله" ریشه در سنت‌های نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد که در آن نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند. عروس گوله بیشترین نقش را در شکل گیلانی روایت پیش‌آهنگان بهار موسوم به عمو نوروز برعهده دارد.
گروه "عروس گوله" یا عروسی گوله از جمله پیش‌آهنگان نوروز در استان گیلان است که "غول"، "پیر بابو" و "ناز خانم" ایفاگران نقش‌های اصلی نمایش آن هستند که اغلب در ایام نوروز و پیش از آن، نمایش‌های جذابی برای عموم اجرا می‌کنند.
به گزارش خبرگزاری مهر، البته این مراسم نیز مانند بسیاری از سنت‌های قدیمی ایران درحال فراموشی است، اما به تازگی موزه میراث روستایی گیلان با فواصل معین اقدام به برگزاری مراسم آیینی عروس گوله که نمادی از پیروزی پاکی با نیرنگ و ناخالصی است، می‌کند.
نمایش "عروس گوله" ریشه در سنت‌های نمایشی اسطوره‌های کهن مربوط به آغاز بهار دارد که در آن نمادهای سال کهنه و نو با هم به ستیز برمی‌خیزند.
عروس گوله بیشترین نقش را در شکل گیلانی روایت پیش‌آهنگان بهار موسوم به عمو نوروز برعهده دارد.



عروس گوله (غول) کلاهی از کلش بر سر می‌نهد، زنگ و زنگوله‌هایی به خود می‌آویزد و چماقی هم به‌دست می‌گیرد. "پیر بابو" نیز خود را به هیأت پیرمردی می‌آراید و نقش "ناز خانم" را هم یکی از جوانان که لباس زنانه می‌پوشد، بازی می‌کند.
موضوع نمایش، دعوای غول و پیر بابو بر سر ناز خانم است که سرانجام قرار می‌شود کشتی بگیرند و غول پیروز می‌شود و همراه ناز خانم رقص‌کنان بازی را به پایان می‌برد.
این گروه معمولاً چند روز پس از نوروز خوان‌ها پیدا می‌شوند. گروه شب‌ها حرکت می‌کنند و در هر خانه که بازی می‌کنند، از صاحب‌خانه هدایایی چون برنج، تخم مرغ و شیرینی و گاهی پول دریافت می‌نمایند.
از شب چهارشنبه سوری به بعد در رشت و حومه‌های شهر شخصی را که عروس گوله می‌گویند، لباس‌های قشنگ محلی که دارای زینت‌های فراوانی است، می‌پوشانند و با عده‌ای از کودکان همراه، به رقص و پایکوبی و دست‌فشانی می‌پردازند و شادی کرده و می‌گویند: "عروس گوله باوردیم جان دله باوردیم"، یعنی عروس قشنگ و خوب و زیبا آوردیم.
بازیگران اصلی عروس، داماد، غول، پیر بابو، خواننده و کوله‌بارچی هستند و تعداد آن‌ها گاهی به سه نفر هم می‌رسد.
همراهان آن‌ها نیز با پایکوبی، دست زدن واگیر کردن به جشن عروس گوله نشاط می‌دهند و شخصی هم سبدی را حمل می‌کند و تخم مرغ‌ها را از صاحب‌خانه گرفته و در آن قرار می‌دهد.
"غول" مردی بلند قد و زورمند با لباس مندرس و قیافه عجیب با پوتین و کلاه و کچکی در دست است، لباس غول چغا و در پا چمش یا گالش دارد و در ساق پا معمولاً پاتاوه، جارو در کمر، غور و زنگ در کمر و ریسمان متصل به زنگ که شانه‌های او را می‌گیرد، همراه دارد.
پیر بابو، ریش سفید، پوستین کلاه در سر و کچکی در دست و دور کمر حمایلی که زنگ و غور به آن آویخته می‌شود، دارد و همچنین عروس، مردی با لباس محلی است که در سر مندیل زده و دستمال سفید تور بر سر و همین‌طور در یک دست دستمال و در دست دیگر جوالدوز برای دفاع از خود دارد.



داماد، لباسی بر تن یا شلوار فدک و پیراهن سفید و کلاه تخم مرغی یا نمدی و جلیقه‌ای پوشیده و در دست کچکی به همراه دارد، کولبارچی‌ها نیز با کیسه در پشت یا در دست گندم با گروه هستند.
غول تمثیلی از زشتی‌ها و بدی‌ها است و عروس نماد اخلاق و خوبی‌ها، پاسدار نیکی‌ها و پند و نصیحت راستی و چگونه خوب زیستن را به عروس گوله نشان می‌دهد.
غول در را می‌زند و صاحب خانه را می‌خواهد که از خانه بیرون بیاید و پس از رد و بدل شدن صحبت‌هایی می‌گوید:
ای خانخواه بیرون بیه تی سگ مره گیره، یکی زنم میره
ای خانخواه بیرون بیه عروس گوله بیاردیم
جان دله بیاردیم خانخواه تره نیردیم تی پسر بیاردیم
از راه دور بیاردیم چه ظرف زور بیاردیم
خانخواه تره نیاردیم تی پسر بیاردیم
آهای پیر بابو تی افسار کهنه وابو، تی پالون پیربابو
تی جوه چرکم بو عروس گوله بیاردیم جان دل بیاردیم.
پیر بابو نیز در جواب می‌گوید: غول ببین غول کمر بجیر توله کمر بجور نقره.
و غول پاسخ می‌دهد:
عروس میشه می جان شه می دلشه سیاه کشمشه
زحمت بکشه آهای پیر بابو تی ریش سفیدا بو
عروس گوله بیاردیم جان دله بیاردیم
خانخواه تره نیاردیم تی پسر بیاردیم
غلام بما غلام پیر غلام بما شمی محله چربمه برای حاجتر بمه.
غلام می‌گوید: غلام دروغ گونه، غلط کنه عروس میشه سیا کشمشه.
دعوای غول و غلام با کچک شروع می‌شود و بعد از مدتی همه با هم می‌گویند:
عروس گوله همینه ببینین چه نازنینه
عروس گوله بیاردیم جان دله بیاردیم
عروس شب بیاردیم بی چادر شب بیاردیم
خانخواه تره نیاردیم تی پسر بیاردیم
آهای پیر بابو تی کاره وه چه وابو تی ریشه سفیدا بو
عروس کی شه پیر بابو شه پیر بابو زحمت بکشه
ای غولک شیرازی یه قدری بکن بازی تا خانخواه ببو راضی
حمام بزار بیاردیم چه ظرف زور بیاردیم
عروس گوله همینه عروس نازنینه عروس بهار چینه
ای پیر بابو تی افسار کهنه وابو زمستانم بهارا بو
عروس گوله بیاردیم جان دله بیاردیم خانخواه تره نیاردیم تی پسر بیاردیم
عروس گوله همینه ببین چه نازنینه.
به هرحال عروس گوله و گروهش از کارهای نمایشی بسیار جالب و دوست داشتنی محلی برای همگان است که نمایشگران آن شامل عروس، پیر بابو، غول و دیاره زن هستند و نویدبخش آمدن بهار و به ثمر نشستن تلاش برای خوب بودن و خوب ماندن هستند.

Monday, October 19, 2009


جشنهای2500ساله شاهنشاهی

گروه تاریخ تابان: 20 مهر 1350 با قرائت خطابه محمدرضا پهلوی در برابر مقبره كوروش هخامنشی در پاسارگاد، جشنهای 2500ساله شاهنشاهی آغاز شد. جشنهای 2500ساله شاهنشاهی كه با هدف بزرگداشت 25 قرن حكومت پادشاهی در ایران ترتیب یافت بیش از سیصد میلیون دلار هزینه دربر داشت‌. این درحالی بود كه متجاوز از نیمی از جمعیت كشور در روستاها و حومه شهرهای بزرگ در فقر و فلاكت زندگی می‌كردند.

در این مورد در كتاب آخرین سفر شاه چنین می‌خوانیم‌: جشن های 2500 ساله در تخت جمشید نمایشی از رؤیاها و بلندپروازی‌های شاه بود... در مورد شخص شاه در رابطه با جشن 2500 ساله‌، ره آورد جشن‌های تخت جمشید جدایی كامل او از واقعیات بود. او بیش از پیش دچار اشتغال فكری درباره سلطنت خودش و اهمیت جانشینی مستقیم خود بر اریكه كورش گردید.

«جیمزبیل‌» در كتاب عقاب و شیر می‌نویسد: «محمدرضا شاه پهلوی با این جشن های 2500 ساله‌، دوره جدیدی را در پادشاهی خود آغاز كرد، دوره جنون انجام كارهای بزرگ‌، بسیاری از معروف ترین و مقتدرترین چهره‌های جهان در تخت جمشید برای ستایش كشور شاه و بلكه مهمتر، برای ستودن خود او، به این محل آمده بودند... و شاه احساس رضایت و خرسندی می‌كرد كه میهمانان در مورد این كه چه كسی مجلل‌ترین اقامتگاه را گرفته‌، چه كسی محترم‌ترین مكان را در میزهای ضیافت داشته‌ و چه كسی از هلیكوپتر به جای سفر با لیموزین‌های مرسدس استفاده كرده با هم دعوا می‌كردند.

محمد رضا پهلوی طی سخنانی كه در 20/7/1350 در پاسارگاد خطاب به كوروش سرسلسله پادشاهی هخامنشی ایراد كرد در این مورد چنین گفت: «در این بیست وپنج قرن، كشور تو و كشور من‌، شاهد سهمگین‌ترین حوادثی شد كه در تاریخ جهان برای ملتی روی داده است. ... اكنون ما در اینجا آمده‌ایم تا به سربلندی تو بگوییم كه پس ازگذشت بیست و پنج قرن‌، امروز نیز مانند دوران پرافتخار تو پرچم شاهنشاهی ایران پیروزمندانه در اهتزاز است...»

اكثر كارشناسان و رسانه‌های خبری دنیا و حتی حامیان محمدرضا، هزینه این جشن را گزاف و چیزی حدود300 میلیون دلار برآورد كردند، این مبلغ در كشوری كه درآمد سرانه آن اگرچه رو به افزایش داشت‌، ولی از سالی 500 دلار تجاوز نمی‌كرد، بسیار گزاف به شمار می‌رفت‌.

امام خمینی (ره) كه هنگام برگزاری جشن‌های 2500 ساله‌، در تبعید عراق بودند، طی سخنرانی‌ها و پیام‌هایی‌، این جشن‌ها و اسرافكاری‌های دولتی را مورد انتقاد قرار دادند. امام در مواضع خود، نكات زیر را یادآور شدند: ـ چرا كارشناسان اسرائیلی برای این تشریفات دعوت شده‌اند؟ ـ شاهنشاهی ایران از اول كه زائیده شده تا حالا روی تاریخ را سیاه كرده است‌. ـ برملت است كه با جشن‌های دوهزار و پانصد ساله مبارزه منفی كند. ـ به حكومت ایران بگویید كه آقا از این جشن دست بردارید.

به عکسهای «تابان» از این مراسم پرزرق و برق توجه کنید
http://tabannews.net/totla.php?id=6959: