Thursday, December 31, 2009

یادگار خون سرو

استاد شجريان در سال ۱۳۵۸ در کنسرتی در دانشگاه ملی آن زمان، (دانشگاه شهيد بهشتی)
مجموعه اشعار زيبايی را با همنوازی آقايان لطفی و مشکاتيان اجرا کردند که بعدها در قالب آلبومي با نام سپيده روانه بازار شد.از اشعار جناب ابتهاج هـ . ا . سايه است
 



دلا ديدی که خورشيد از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد

زمين و آسمان، گلرنگ و گلگون
جهان، دشت شقايق گشت ازين خون

نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد

ز هر خون دلی، سروی قد افراشت
ز هر سروی، تذروی نغمه برداشت

صدای خون در آواز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است

Wednesday, December 30, 2009

زیاد حرف نمیزنم.....دو کلمه حرف حساب

ایران آخ که دلم برات میسوزه....آخ،ای وای برما
کجاییم؟ چه میکنیم؟

دو کلمه حرف حساب: آرام باشی وطن
زیبا باشی
رها باشی
منم دارم رها میشم.....پر میکشم بر آسمان
خط میکشم بر جسم و جان
من بی قرار تاب ها
من روشن تاریک ها

دیگه بغض دارم ولم کنید.......هاه

Monday, December 21, 2009

شب یلدا

به خُشنودی اَهورامَزدا
 
 جشن شب چله



در گاهنامه‌ی ايرانی روز يكم دی ماه به نام جشن ديگان و شب پيش از آن به نام جشن شب چله نام گذاری شده است.
ياد‌آوری می‌شود يلدا واژه‌ای سُريانی و به مانك (معنی) زايش است.
 
شب چله یا جشن زایش مهر، درازترین شب سال و شب زاده شدن دوباره‌ی خور {خورشید} و آغاز واره‌ی (فصل) زمستان و آغاز دگرگشت (انقلاب) زمستانی است، كه يادگاری چندين هزار ساله و ارزشمند از نياكان فرهيخته‌ی ما به شمار می‌آيد. ايرانيان باستان هزاران سال پيش دريافتند كه گاه‌شماری بر پايه‌ی ماه {سال قمری} نمی‌تواند گاه‌شماری درستی باشد، پس گاه‌شماری خود را بر پايه‌ی ويهِج {در پهلوی به حركت ستارگاه ويهِج گويند.} خور {خورشيد} بنا نهادند.
 
ایشان رهروی خور {خورشید} را در آبام‌های (برج‌های) آسمان اندازه‌گیری کردند و برای هر آبامی نام ویژه گذاشتند و دریافتند که در آغاز پاییز و بهار روز و شب برابر است پَن (ليكن) آغاز تابستان برابر با بلندترین روز و آغاز زمستان برابر با بلندترین شب سال است. از این روی آنان گاه‌شماری خود را بر پایه‌ی چهل روز یا چله گذاشتند و سال را  به ٩ چله {ماه} بخش كرند. سپس در زمان داریوش بزرگ این چهل روز به سی روز كاهش یافت و دوازده ماه پدید آمد که سنجیده‌ترین گاه‌شماری جهان و هم‌آهنگ ‌ترین با نهاد (طبیعت) است که در اينجا شب چله برابر با دگرگشت (انقلاب) زمستانی است.
از این رو زمستان به دو چله کوچک و بزرگ بخش می‌شود. چله بزرگ از یكم دی ماه تا ١٠ بهمن ماه است و چله کوچک از ١٠ بهمن ماه تا ٢٠ اسپند ماه {يا سپند ماه} است که جشن چله، شب نخست چله بزرگ است.
 
یادآوری می‌شود كه در فرهنگ ایران همیشه شماره‌ی چهل مانند شماره‌های هفت و دوازده، سپند (مقدس) بوده است. واژه‌های چله نشستن، چل چلی و در تبرستان واژه‌های پیرا چله،‌ گرما چله نشانه‌ی ارجمندی این مَر (عدد) در فرهنگ ایرانی است.
 
پس، از دیدگاه اخترشناسی شب چله بلندترین شب سال است، و روزها کم کم بلند و شب ها کوتاه می شوند و آغاز روشنایی است، از همین روی ایرانیان این شب را شب زایش شید (نور) نامیدند که در افسانه‌‌های ایران باستان شب زایش مهر در سپهر است و ماه به دلدادگی مهر این شب را به دراز‌ترین دیدار خود با خور {خورشید} دگرگون می‌كند که جشن پیدایش مهر است.
 
جشن زايش مهر جشنی آريايی است كه همراه با كيش مهر از ايران به روم و بسياری ديگر از كشورها رفت. شب چله برابر با ٢١ دسامبر كنونی، زاد روز فرشته‌ی مهر و نخستين روز سال نو به شمار می‌آمده است. در اين روز جشن زايش مهر برگزار می‌شد. چهارسد سال پس از زايش عسی مسيح، كليسا جشن زايش مهر را به جای زادروز عيسی پذيرفت، زيرا زمان درست زايش عيسی مسيح آشكار نبود كه در پی لغزش شمارگری، اين روز به ٢٥ دسامبر (كريسمس) جابجا شد.
از اين رو است كه تا امروز بابا نوئل با جامه و كلاه مغان ايرانی نمايان می‌شود و همچنين رنگ سرخ آن برگرفته از زايش مهر و روشنايی در اين روز است.
 
درخت سرو یا كاج و ستاره‌ی بالای آن هم یادگاری از کیش مهر و فرهنگ ایرانی است. درسده‌ی هیجدهم "نوتران" آلمانى با پیروی از درخت شب چله‌ی ایرانیان، درخت كریسمس را به نماد آذینی شب زادروز عیسی مسیح در آورد. ایرانیان باستان در شب چله درخت سبزى را همانند سرو آذین می بستند كه نشانه‌ی سبزى همیشگى باشد، به مانك (یعنى) روز زایش وآفرینش مهر.
یهودیان ایرانى ساكن كشورهاى دیگر نیز شب چله را با نام جشنواره‌ی درخت (فستیوال درخت) جشن مى گیرند.
این جشن در روسیه نیز از دیر باز با آیین ویژه‌ای برگزار می شده است و هنوز در میان روستاییان برگزار می‌شود.
 
واژه‌ی "دئو" در اوستايی و سانسكريت به مانك (معنی) روشنايی است كه در پارسی نو به دی دگرگون شده است كه هم ريشه با واژه‌ی دی در انگليسی به مانك روز و روشنايی است.
واژه‌ی "دئو شو" اوستايی به مانك (معنی) دادار، آفريدگار يا اورمزد است كه همه نام خداوند است و در اوستا بيشتر به جای واژه‌ی اهورامزدا به كار رفته شده است. از همين روی نام اين ماه را دی ناميدند چون دی نام آفريننده است كه سپس به آفريننده‌ی شيد (نور) نامی شد.
شيد (نور) و روشن كردن آتش در آتشكده‌ها نزد ايرانيان تنها نماينده‌ی پاكی و روشنايی روان و نیکی بوده است كه سپس همين نماد شيد (نور) از آيين ايرانی به ديگر آيين رفته است همچو شايورد شيد (هاله‌ی نور) و افروختن شماله (شمع) و... خنده دار اينجا است كه همانانی كه اين نماد را از ما گرفتند به ما انگ آتش پرستی زدند.
 
روی هم در ماه دی چهار جشن ديگان داريم كه در روزهای اورمزد، دی به آذر، دی به مهر و دی به دين برگزار می‌شود، كه از همه والاتر همان جنش روز اورمزد است. اين روز در ايران باستان كه نخستين جشن ديگان است به نام "اورمزد و دی ماه خرم روز" يا جشن ديگان ناميده شده است. زرتشتيان همچنين اين روز را چيرگی روشنايی بر تاريكی يا پيروزی اهورامزدا بر اهريمن به شمار می‌آورند.
در این روز پادشاه هان، فرمانروایان و استانداران دیدار همگانی با مردم می داشتند.
 
می ستاییم مهر را
آنکه از آسمان بر فراز برجی پهن
با هزاران چشم بر ایرانیان می نگرد
نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد
آن که مردمان را از نیاز و دشواری برهاند
"اوستا - مهر یشت"
 
ایرانیان باستان همواره شیفته‌ی شادی و جشن بوده‌اند و این جشن‌ها را با روشنایی و شید (نور) می آراستند. آنان خور {خورشید} را نماد نیکی می‌دانستند و در جشن‌هایشان آن را ستایش می‌کردند. در درازترین و تیره‌ترین شب سال، ستایش خور نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، چشم به راه بر‌آمدن خور و سپیده دم می‌نشستند تا آن را ستایش کنند.
 
در اين شب خانواده‌های ايرانی پيرامون كَت (كرسی) يا هيمه سوز (شومينه) گرد هم می‌آيند و ميوه‌هايی مانند انار نماد ميوه‌ی ايرانی، هندوانه، آجيل لرك و شيرنی می‌چينند و همه تا پاسی از شب، اين شب را با داستان سرايی و شادی و خرمی می‌گذرانند. ياد‌آوری می‌شود كه سرخی انار و هندوانه نشان روشنايی و زايش مهر است.
 
شب چله تون فرخنده باد،
خورشيد: خورشيد به مانك (معنی) نور خور است كه در پارسی به نادرستی به خود خور گويند. *


ایدون باد،
اشکان 


Sunday, December 20, 2009

فاحشه



هان؟ تعجب کردي!؟


....!!!ميدانم در کسوت مردان آبرومند انديشيدن به تو رسم ، و گفتن از تو ننگ است


!!!....اما ميخواهم برايت بنويسم شنيده ام، تن مي فروشي، براي لقمه نان


.....چه گناه کبيره اي!!!ميدانم که ميداني همه ترا پليد مي دانند، من هم مانند همه ام


......راستي روسپي! از خودت پرسيدي


.....چرا اگر در سرزمين من و تو، زني زنانگي اش را بفروشد


...!!!!...که نان در بيارد رگ غيرت اربابان بيرون مي زند


!!!!!....... ..اما اگر همان زن کليه اش را بفروشد تا ناني بخرد


!.......و يا شوهر زنداني اش آزاد شود اين «ايثار» است


مگر هردو از يک تن نيست؟ مگر هر دو جسم فروشي نيست؟


.....!!!تن در برابر نان ننگ است.....بفروش ! تنت را حراج کن


....من در ديارم کساني را ديدم که دين خدا را چوب ميزنند به قيمت دنيايشان


.....شرفت را شکر که اگر ميفروشي از تن مي فروشي نه از دين


.....شنيده ام روزه ميگيري، غسل ميکني، نماز ميخواني


......چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داري، رمضان بعد از افطار کار مي کني


!!!!!!!محرم تعطيلي


.......من از آن ميترسم که روزي با ظاهري عالمانه جمعه بازار دين خدا را براه کنم


.....زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم


.....پيش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطيل نکنم


فاحشه... به پاکیت سوگند دعایم کن

Friday, December 18, 2009

بازگشت به خودی جدید و سفر کرمان




درود از بازگشتی دوباره
این مدت که نبودم خیلی اتفاقهای خوبی افتاد، از جمله خودسازی اساسی برای شروعی جدید در زمینه های کاری و تحصیلی وغیره.
احساس میکنم سر و سامان دارم میگیرم. حتی ویندوز لپ تابم هم شد 7.
آری بار جدیدی بر دوش خود انداختم تا ببینم زین ره که برگزیدم به کجا میرود.
پس از 16 آذر به شدت درگیر کارهای سفر گروهی دانشگاهمان به کرمان بودم و مجالی برای نوشتن نبود.
بعد از سفر هم انقدر کار داشتم که یادم رفت وبلاگی هم دارم.
حال این دم را غنیمت می شمارم و بخشی از سفر کرمان را برایتان بازگو میکنم:
از اواسط آبان ماه با قطعی شدن سفر علمی گروه جهانگردی دانشگاه علامه طباطبایی، برنامه سفر وارد فاز اجرایی شد و با هماهنگی با آقای وطنی راهنمای محلی استان کرمان، برنامه 3 شب و 4 روزه ای نوشته شد.
طبق اولین برنامه قرار بود هر دو سر ورود وخروج  قطار از ایستگاه کرمان باشد و بعد از آن با کمی تغییر در برنامه و تلاش بسیار زیاد برای گرفتن بلیط برای سیرجان، برنامه تغییر کرد.
در ابتدا قرار بود که پس از پیاده شدن از قطار تهران- بندرعباس در ایستگاه سیرجان ،حرکت گروه  به سوی بافت، جیرفت و بم باشد و در ادامه ماهان و کرمان و شهداد مورد بازدید قرار گیرد. اما به دلیل محدودیت زمانی این برنامه غیر قابل اجرا بود.
اما در اوایل آذر ماه با پیشنهاد بازدید از روستای تاریخی- سنگی میمند از سوی من، برنامه شکل دیگری یافت. قرار شد در ابتدا در ایستگاه خاتون آباد که نزدیکترین ایستگاه به شهر میمند و در 30 کیلومتری آن و قبل از سیرجان است، پیاده شویم و بعد از اقامت و بازدید روستا روز بعد به سمت کرمان و شهر شهداد حرکت کنیم و در ادامه برنامه خود را تا کلوت ها، ماهان و راین برسانیم یعنی به صورت زیر:
تهران- خاتون آباد- میمند کرمان-سیرچ- شهداد- کلوت ها- ماهان- راین - کرمان
تمامی هماهنگی ها برای وعده های غذایی و اماکن اقامتی صورت گرفت؛ ولی دکتر ضیایی استاد درس شناخت صنعت جهانگردی و کارشناس این سفر به دلیل حلقه نشدن مسیر (Loop) ،این برنامه را که تقریبا هماهنگ شده و برنامه ریزی نهایی شده بود رد کردند و برنامه جدید در طی سفر و در قطار به شکل زیر درآمد.
روز اول چهارشنبه  18/9/88
ساعت 10:30 حرکت از دانشگاه به سمت راه آهن تهران
ساعت 12:30 حرکت از راه اهن تهران به سمت سیرجان
حدود ساعت 2:30 صبح رسیدن به ایستگاه خاتون آباد کرمان
روز دوم  پنج شنبه 19/9/88
ساعت 2:30 صبح حرکت با اتوبوس به سمت شهر سنگی میمند و اقامت در خانه های سنگی
ساعت 6:30 صبحانه و گشت در روستای صخره ای چند هزار ساله میمند( خانه های دستکند، حمام، آتشکده، مسجد و شیوه زندگی مردم)
ساعت 9:30 حرکت به سمت شهر سیرجان
بازدید از بادگیرهای چپقی سیرجان و حرکت به سوی بافت
بازدید از باغ سنگی و ادامه حرکت به سوی بافت
ناهار در رستوران کاوه شهر بافت در ابتدای جاده پارک ملی خبر
حرکت به سمت شهر  دره بهشت
اقامت در مهمانسرای جهانگردی راین
روز سوم جمعه 20/9
نماز و صرف صبحانه
بازدید از ارگ راین
حرکت به سمت شهداد
حرکت به سمت کلوتهای دشت لوت : بازدید از  قنات و قلعه شفیع آباد ، نبکا، کال شور ، پلی گان ها و شهر خیالی کلوت ها و ناهار در میان کلوتهای دشت لوت
حرکت از کلوت ها به سمت ماهان
رسیدن به مهمانسرای جهانگردی ماهان
بازدید از باغ شاهزاده و صرف شام در باغ
اقامت در مهمانسرای جهانگردی ماهان
روز چهارم 21/9
نماز و صرف صبحانه
بازدید از آستانه شاه نعمت الله ولی
بازگشت به شهرکرمان
بازدید از گنبد جبلیه
بازدید از آتشکده زرتشتیان
گشت مجموعه گنجعلی خان ( حمام، کاروانسرا، میدان، بازار،  ضرابخانه)
نهار در رستوران سنتی بازار گنجعلی خان
خرید سوغات و حرکت به ایستگاه راه آهن کرمان
صرف شام در قطار
7:30 صبح رسیدن به شهر تهران
این برنامه کاستی های فراوانی داشت ولی در این مسیر میتوانید جاده ها و اقلیم های متنوعی را تجربه کنید.
از برف بازی در جاده های بافت تا پوشیدن لباس آستین کوتاه و آفتاب گرفتن در کلوتهای دشت لوت.
اما به دلیل کوتاهی روزها و طولانی بودن مسیر بسیاری از سایتها بسیار فشرده دیده شده و یا کامل از برنامه حذف شدند.
دوست دارم در یک مطلب جداگانه برنامه مناسب کرمان را برایتان بازگو کنم و این بسیار دور نخواهد بود.
ولی از بودن در جاده با دوستان و همکلاسی ها نمیشه گذشت.....همه گروه ها و مسافران به کنار، گروه دانشجویی و دوستان و هم سن و سالها یک طرف.
یک پوزش هم به همه بدهکارم ؛ آن هم به دلیل ننوشتن مطلب درباره روزهای خجسته و جشنهای ایران باستان. در برنامه جدید این ها همه برنامه ریزی خواهند شد.
باشد که راست کردار شویم.