Tuesday, August 31, 2010

نهایت هیجان و خطر در آبشارهای کمجل

نهایت هیجان و خطر در آبشارهای کمجل

قصه از اینجا شروع شد که ما قصد صعود سبلان کردیم. اما یک دفعه پیشنهاد فرود از آبشارهای کمجل برق سه فاز ما را پراند.
هیچی نمیدونستم، سریع از اینترنت چند گزارش برنامه خوندم؛کرک و پرم ریخت.
فرود با طناب از حدود 50 تا آبشار از 3 متر تا 70 متر. برنامه ای کاملا فنی برای سنگنوردی و ماجراجویی تمام عیار.
دلم لک زده بود برای هیجان...دلم را زدم به دریا.
شبانه زدیم به جاده چالوس با دو تا ماشین و لوازم سنگنوردی کامل: 2 طول طناب50 متری با 1 طول طناب 35 متری، تونیک یا همون صندلی سنگنوردی، هشت، گیری گیری، یومار، پروستیک و... .
راستی ما 5 نفر بودیم: خودم اشکان بروج، کیورث کافی، فرشید محمدیان، حامد حسینی و مجتبی با لقب کارتن خواب

شب مجبور شدیم در پارکینگ سد تلمبه ای سیاه بیشه کمپ کنیم. متاسفانه دفعات پیشین بچه ها بدون مجوز آب و نیرو وارد می شدند اما اینبار چنین نشد. صبح با هزار جنگ و دعوا بالاخره ساعت 11 تونستیم وارد بشیم. تا امامزاده با ماشین رفتیم و کوله های سنگینمان را پیاده کردیم و بقیه راه را پیاده در جنگل پیمودیم. تقریبا 2 ساعت برنامه ما عقب افتاده بود و برای جبران مجبور بودیم سریع حرکت کنیم.
مه غلیظی بالا اومده بود و در مه پاکوب را گرفتیم و رفتیم. جنگل کاملا بکر و زیبا. شنیده بودیم که یک گروه 12 نفری یک روز جلوتر از ما راه افتاده اند. ما دقیقا به موازات جاده چالوس از سیاه بیشه تا هزار چم را پیمودیم؛ اما از میان جنگل و آبشار.

آرزوی کودکی
از جاده چالوس که رد می شوید، از پیچ های تند هزار چم که پایین می آیید در کوه های رو به روی شما که جنگل انبوه است، چند آبشار را می بینید که با ارتفاع بلند در حال ریختن هستند. از بچگی می خواستم که برم اونجارو ببینم ولی نمیدونستم چه جوری؟ اصلا فکر میکردم که غیر ممکن است.
اما من رفتم و دیدم.
خلاصه پدرم قبل از برنامه به من گفت که جنگل سیاه بیشه میری مواظب خرس باش!
آره ما خرس هم دیدیم. هم رد پاشو و هم.......آره خودشو. خیلی ترسناک نیست فقط داشتم خودمونو خیس می کردیم. ساعت 3 بعد از ظهر رسیدیم به قله ورجلو یا ورکلو. خسته از بارکشی کوله.
ساعت 4 هم به اولین آبشار رسیدیم و تعویض لباس کردیم. تونیک ها رو پوشیدیم و باز هم کوله هایمان را وکیوم کردیم. بدین صورت که همه چیز در 2 لایه پلاستیک پیچیده شد تا خیش نشوند. چون در جاهایی مجبور بودیم از میان آب بگذریم.
من گزارش برنامه نمی خواهم بدم برای همین کلیات سفر رو می نویسم.
دیگه شروع کردیم به راهپیمایی در آب ، کنار آّب و فرود از آبشارهای روز اول که حدود 15 تا از انها نیاز به فرود داشتند. تقریبا از 5 تا  25 متر در روز اول فرود آمدیم.
اما هیجان انگیز ترین بخش روز اول آخر کار بود که نرسیده به کمپ حامد حسینی معروف به حامد ترکه یا پرنده بند یخچال دربند که راهنما و بلد ما بود از ما جدا شد بدون اینکه بگه مسیر کدوم وره!
شب شد...........ما ماندیم و راه مانده تا کمپ و مسیری که نمیدانیم ره به کجا می رود.
تمام هیجان در این خلاصه می شود: شب، جنگل، آبشار، آب، سرما، تاریکی، 2 تا هد لمپ، ندانستن راه و 4 نفر آدم گشنه و تشنه و سگ لرز کنان در کنار آب.
دیگه زدم به سیم آخر گفتم پیدا میکنیم. چون می ماندیم از سرما و حیوان شاید لبیک آخر رو میگفتیم. راه افتادیم و فقط به صورت 2 گروه 2تایی پشت سر هم حرکت میکردیم. و هر از چندی داد می زدیم تا شاید حامد برگردد و بداند ما کجاییم.

رفتیم و رفتیم تا بالاخره با هزار مصیبت دیدیم یک نور در دور سو سو می زند.آره     کمپ!
از خوشی دیگر در پوست خود نمی گنجیدیم. گرما، آب، غذا، آدم و حامد که روانی پایش هم پیچ خورده بود. ساعت حدود 10 شب بود که رسیدیم.
در کنار آتیش گروه قبل که داشت می خوابید نشستیم تا جون گرفتیم. چادر زدیم و شام جوجه کباب زدیم و خواب.
صبح ساعت 7:30 من زودتر پاشدم تا صبحانه به راه کنم. دیگه کم کم کوله بستیم و ساعت 10 گوله کردیم برای جاده چالوس.
همون اول 10دقیقه نرفته بودیم که دیدیم بله، 40 متر! بعد کارگاه ما رو کجا بود، روی تنه درخت!
البته روز اول هم کارگاه روی درخت داشتیم اما دیگه اینقدر هولناک نبود.
صحنه بسیار زیبایی جلوی ما بود: پیچ های هزار چم جاده چالوس. صحنه زیباتری در زیر پای ما بود: دره ای تنگ و عمیق با درختان و آبشارهایی زیبا.


خلاصه فرودهای روز دوم شروع شد: حداقل 15 متر و غولش 70 متر. چند آبشار 50 متری بسیار زیبا داشتیم. روز دوم تقریبا 12 آبشار بلند داشت. چندین کلاهک فرود امدیم. یکی از آبشارها اسمش آبشار معلق بود که کلاهک آن به زیبایی شما را به فنا می داد.
در آخر راه در کنار یک آبشار 110 متری، فرود کلاهکی 70 متری داشتیم. البته بعد از 15 متر فرود روی سنگ، بقیشو تو هوا معلق بود تا به زمین برسی. عجب حالی داد!
بالاخره در آخر مسیر دیدیم که ساعت 6 بعد از ظهر است و 4 آبشار معروف به آبشار خیس با ارتفاع بالای 25 متر داریم. باید تن به آب می دادیم و هوا سرد شده بود.
دیدم در کنار آب یک راه پاکوب وجود دارد. یک محلی هم انجا بود. دیگر از او پرسیدیم و زدیم به دل جنگل و از کوه بالا رفتیم و به ارتفاع که رسیدیم دیدیم جاده چالوس زیر پای ماست. سریع از سمت چپ کوه از یک راه مالروی لیز پایین آمدیم و ................جاده عزیز چالوس......تمدن.......آب.

راستی ما یک روز و نیم آب نداشتیم تا اینکه در آخرین آبشارهایمان چشمه پیدا کردیم.
برای چایی صبحانه هم آب نسکافه رودخانه را که به خاطر بارون گل بود برداشتیم ریختیم تو بطری تا کمی ته نشین شود بعد جوشاندیم تا کمی کمتر داغان شویم.
ساعت 7 شب پای جاده رسیدیم. برنامه ای بی نظیر.
تقریبا صبحانه، ناهار و شام درستی نخوردیم و روز اول را با ژله و روز دوم را با پسته و خرما سر کردیم تا جای درستی برای غذا خوردن پیدا کنیم.
من کمی از ناحیه ساق پا دچار زخم شدم. چون شلوارم کوتاه بود و به سنگ خوردن همانا ان را پاره کرده بود. بقیه هم که بالاخره یه جاییشون ترکیده بود. سالم نداشتیم تو گروه.

فردای برنامه شانه، کول، و زانو و ران همگی از درد داشت می ترکید. چون ما هرکدام یک کوله 60 لیتری پر داشتیم و روی آنها نیز طناب های خیسی می انداختیم که در حالت عادی 5 تا6 کیلو وزن داشت ولی آب که میخورد تا 15 کیلو هم می رسید. کار جمع کردن طناب خیس بسیار مشکل است و زمانگیر.
ولی این برنامه بی نهایت زیبا و هیجان انگیز بود. تمامی خطرات را دوست داشتم، حتی گم شدنمان در شب را، حتی بی آبی، حتی گرسنگی.
حاضرم قسم بخورم که برنامه آبشارهای کمجل زیباترین، ماجراجویانه ترین و جالب ترین سفر زندگی من بود.

Wednesday, August 25, 2010

سفر به آبشارهای کمجل

دارم میرم به سفر هیجانی فرود از آبشارهای کمجل 
همون آبشارهایی که از جاده چالوس در کنار سیاه بیشه دیده میشه 
زنده موندم براتون میگم چی شد 
واقعا خطرناکه 
حدود 50 تا آبشار از 3 متر تا 70 متر 
دعا بفرمایید

Tuesday, August 24, 2010

شهر تاریخی نِسِبر (NESSEBER)- وارنا 6



شهر تاریخی نِسِبر (NESSEBER)- وارنا 6

شهر کلیساها، شهر ساختمان های قدیمی. شهری که به صدف دریای سیاه و به نوعی همسان بندر دوبرو ونیک انتهایی ترین دروازه دریای آدریاتیک است.
شهر - موزه ساحلی نسبر، منطقه ای است که تاریخ 3000 ساله مردم بلغارستان را به دوش کشیده و در ایالت بورگاس و در کنار دریای سیاه خسبیده و سالانه جمعیت زیادی از گردشگران را به خود جذب می کند.
این سایت گردشگری بیشتر گردشگران فرهنگی- تاریخی را جذب می کند. این شهر تقریبا در فاصله 90 کیلومتری وارنا قرار دارد و باید صبح زود حدود ساعت 8:30 به آنجا حرکت کرد. هم از طریق دریا با کشتی و هم از طریق زمینی قابلیت دسترسی به نسبر وجود دارد. معمولا برنامه بازدید از شهر نسبر تا ساعت 5 بعد از ظهر طول می کشد.

اما در طول مسیر از جاده هایی پر چاله و سر سبز گذر می کنید و یه نکته جالب که همه به جاده های ایران کمی ایمان آوردیم. اوضاع زیر ساخت جاده ای در این کشور بسیار ضعیف است و چندان تعریفی ندارد.
ولی این نکته که زباله کنار جاده ای بسیار کمتری ز ایران دارند جای بسی تعریف داشت. بلغارستان جاده های بسیار تمیزی دارد؛ البته هیچ نقطه ای عاری از زباله نیست.
بعد از 1 ساعت و نیم پیچ و تاب در جاده های ایالت های وارنا و بورگاس سرانجام به نسبر می رسیم. نسبر در شمال شرقی بلغارستان قرار داشته و در شمال آن بزرگترین مجتمع ساحلی بلغارستان یعنی سانی بیچ قرار دارد.
شهر تاریخی نسبر در سال 1983جزو سایت های میراث جهانی یونسکو ثبت شد و در بین گردشگران اعتبار خاصی به دست آورد.
نام نسبر در ابتدا به نام محلی ساکنان ماهیگیر اولیه بلغارستان که  سراشینز ( Thracians) نام داشتند ، "مِنِبریا " نامیده شد  که به معنای شهر "منا" بوده و یونانی های باستان آن را به "مِسیم وریا" تغییر دادند. در  قرون وسطی این نام کم کم به " مِسِمبریا" تغییر نام داد وکمی بعد در زبان اسلاو به نام "نسبر" معروف شد.

 این شهر که تقریبا یک شبه جزیره با دژهای دفاعی است، میزبان آغازین گروه یونانی های ساکن بلغارستان بوده و از گذشته تا کنون بندرگاه بسیار مهمی برای تجارت و حمل و نقل دریایی در منطقه به حساب می آید.
هنوز ویرانه های دژ دفاعی که در شمال این شبه جزیره قرار داشته مورد بازدید گردشگران است و در موزه های آن سکه های برنزی و نقره ای قرون 5 و6 قبل از میلاد که در آن کشف شده، به نمایش در آمده است.
اوج معماری در نسبر مربوط به دوره بیزانس بوده و امپراطوری روم در ایفای آن نقش به سزایی داشته است. بیشترین آثار تاریخی، کلیساها و قلعه ها از قرن 5 و6 میلادی آغاز شده و از قرون 10-11 میلادی، 13- 14 میلادی و 18 میلادی آثار به نامی در این شهر به جا مانده است.
در سال 1453 میلادی با هجوم ترک ها، رونق این منطقه رو به زوال گذاشت و عثمانی ها افسار حکومت را در منطقه به دست گرفتند. ولی در قرن نوزدهم با احیای معماری خانه های چوبی جان تازه ای به منطقه نسبر داده شد. بد نیست بدانید فرم خانه های چوبی برگرفته از خانه های ساحلی جزایر دریای سیاه بود.
شاید باورتان نشود ولی هنوز تعداد دقیق کلیساهای این شهر مشخص نیست ولی حداقل 41 کلیسا وجود دارد. ادعای مردم نسبر بر این است که این شهر تنها منطقه ای است که به ازای هر نفر بیشترین تعداد کلیسا را دارد. جمعیت این شهر حدود 10000 نفر است.

از قدیمی ترین کلیساهای این شهر باسیلیکای نسبر بوده که مربوط به قرن 5 میلادی است. باسیلیکا در ابتدا بیشتر در ایتالیا بود و به نوعی از کلیسا ها گفته می شود که دارای سالنهای دراز و کشیده هستند.
در این شهر آدم در میان کلیساها گم می شود؛ نماهای ورودی زیبا از سرامیک، درهایی چوبی با تزئینات مختلف، نقاشی های دیواری گچی که انسان را سر به هوا در خود غرق میکند و هرچه بگویم حس بودن در میان این همه آثار بیزانس را به شما شاید نتواند القا کند.

آسیاب آبی و خرابه های دیوار دژدفاعی  قدیمی نسبر که دور تا دور شهر را فرا گرفته، نشانی از ورودی شهر قدیمی نسبر است. در بخش جدید و قدیم نسبر رستوران هایی قدیمی و همچنین هتل های مدرن و سنتی وجود دارد که فضایی توریستی را برای گردشگران به ارمغان می آورد.

Monday, August 23, 2010

آسمانی با دوماه- 5 شهریور ماه



در ۵ شهریور امسال کره مریخ به بالاترین درجه درخشش درآسمان شب خواهد رسید. این زمانی است که کره مریخ به فاصله ۳۴٫۶ میلیون مایلی خود به زمین می رسد.
حتما در راس ساعت ۱۲:۳۰ ( نیمه شب) آسمان را تماشا کنید . به نظر خواهد رسید که آسمان دو ماه دارد. این امر ۱۲۰۰ سال 1بار اتفاق خواهد افتاد. این لحظه را با دوستان خود شریک شوید زیرا هیچکس زنده ای دوباره این اتفاق را نخواهد دید.

شب های بلغاری- وارنا 5

شب های بلغاری- وارنا 5

به قول شاعر (با ریتم 8/6) عجب شبی بود.....عجب شبی بود.
جان براتون بگه که یکی از پر طرفدار ترین تورها که به نوعی مهمانی خداحافظی از کشور بلغارستانه، تور شب های بلغاری یا به عبارت دیگر ضیافت جنگل است. این تور از ساعت 7 شب تا حدود 12 شب طول می کشد.
اما جریان از این قرار است که در میان جنگل های پارک ملی گلدن سندز، رستورانی سنتی از چوب و نی ساخته شده است. هنگام ورود سنگفرش ها شما را به سمت درب ورودی هدایت میکند. تمامی مصالح از جنس جنگل هستند: میزها و نیمکت ها، سقف و ستون سالن های غذا خوری، سن یا به عبارت دیگر محل رقص رقاصان و شعبده بازان و حتی میزهای سرو غذا و حتی بشقاب ها .


به هر سویی که می نگرید محلی بودن در بافت رستوران دیده می شود. نوعی معماری با نام "بایو کلیماتیک" که در آن از مواد و مصالح محیط برای ساخت یک بنا استفاده می شود تا آسیب فیزیکی و دیداری به محیط وارد نشود.
به طور یقین چوب، برگ و نی و پوشال بهترین ایده برای رستوران جنگلی است. بگذریم.
در هنگام ورود زنان و مردان بلغاری با لباس هایی سنتی به استقبال مهمانان آمده و با نان محلی و شراب راکیا از آنها پذیرایی می کنند. بعد میهمانان در میزهایی که به صورت دوار دور سن اصلی چیده شده است می نشینند و توسط گارسون هایی که لباس سنتی بلغاری پوشیده اند، پذیرایی می شوند.
بعد از اینکه بوفه سالاد چیده شد، گردشگران به انواع و اقسام سالاد و نوشیدنی های مجاز و غیر مجاز حمله را آغاز کرده و بعد از چند دقیقه شاید کمی ماست خیار و کمی بادمجان کباب شده در ته ظرف ها باقی بماند. در همین حین که مردم در حال خوردن و نوشیدن هستند، گروه های موسیقی راک و پاپ وارد صحنه می شوند و شروع به نواختن موسیقی و یا خواندن آهنگ می کنند.

کمی بعد گروه های رقص بلغاری با آن لباسهای زیبای خود وارد صحنه شده و با موسیقی بلغاری شروع به رقصیدن می کنند. بعد از این رقص سنتی، گروه های رقصی از سراسر اروپا بر روی صحنه حاضر شده و رقصهای محلی و سنتی کشورهایی مثل روسیه، یونان، قبرس، اسپانیا و به خصوص رقص عربی به نمایش در می آورند.
در میان رقص رقاص ها نیز چند ژانگولر باز نیز به اجرای حرکات عجیب خود می پردازند؛ مثل مردی که بر روی یک لبه چاقو سه طبقه لیوان پر از شراب را  روی هم قرار داده و خودش بر روی چرخی در حال حرکت است و یا دختری که بیش از 30 حلقه بزرگ رنگین را به دور خود می چرخاند و در همان حال دارد 180 درجه می زند. در حقیقت یک سیرک کوچک.

یکی از زیباترین بخش های این نمایش هنگامی است که دختران رقاص دست مهمانان را گرفته  و همراه آنها بر روی صحنه هنر نمایی میکنند. شاید یکی از زیباترین صحنه ها رقص زنان و دختران بلغاری بود که به صورت حلقه وار در هم می تنیدند و مانند رقص کردی خودمان حرکات پا انجام می دادند. رقص یونانی و بلغاری تقریبا نزدیک به هم است و هر دوی اینها ترکیبی از رقص آذری و کردی ایرانی است. بسیاری از حرکات آنها هم در رقص اصیل ارمنی دیده می شود.

شام هم در حین همین برنامه ها برای مسافران سرو می شود که معمولا جوجه کباب یا مرغ بریانی است.
آخرین برنامه هم رقص آتش است که فرد رقصنده بر روی ذغال گداخته و داغ با آهنگی با تم سرخ پوستی شروع به رقصیدن می کند.

دیگر کسی را تاب ماندن نیست و اتوبوس جلوی درب رستوران جنگلی چشم به راه مسافران.

Sunday, August 22, 2010

تور جیپ سافاری- وارنا 4

تور جیپ سافاری- وارنا 4

یک صبح دیگر در گلدن سندز بعد از صبحانه در لابی منتظر بودیم که دیدیم....بله جیپ های جنگ جهانی دوم از راه رسیدند و با رانندگان جنگلی که لباسهایی ارتشی و لجنی رنگ داشتند به دنبال مسافران آمدند.
همه نوع جیپی بین انها بود از جیپ های صحرای خودمان تا ماشینهای ون شکل بزرگی که 10 تا 11 نفر توش جا میشدند وبرای جا به جایی سربازان روسی بود. همه جیپ ها سبز لجنی رنگ بودند و بر روی بعضی از آنها از این توری هایی که برای استتار است، استفاده شده بود.

وقتی همه سوار شدند تمامی جیپ ها به مقصد کمپ اصلی حرکت کردند. کمپ اصلی جایی بود میان جنگل که تمامی جیپ ها از گلدن سندز در آنجا جمع می شدند. بعد همه با هم حرکت کردیم به سوی اولین نقطه یا ایستگاه توقف. درمیانه جنگل تابلویی بود که نشان از پارک ملی گلدن سندز می داد و بعد از ان با کمی پیاده روی میان درختان رسیدیم به جایی که ازآنجا کل ساحل گلدن سندز و تمامی تصاویر پانورامای منطقه دیده می شد. نقطه استراتژیک و بسیار زیبایی که همه برای عکس انداختن در آنجا دقایقی را منتظر می مانند.

اما بعد از این ایستگاه تازه وارد قسمت سافاری جریان می شویم .ناگهان از مسیر اصلی آسفالته روانه مالرویی سنگلاخ و پر دست و انداز در میان جنگل پر از درخت می شویم. از میان باتلاق ها، پشه ها، آب های لجن، سوراخ هایی بزرگ میگذریم و خلاصه دل و روده در هم پیچیده و تنیده میشود.
هیجان ادامه دارد تا اینکه به دشتی میرسیم بر بلندای جنگل. کمی استراحت در میان بوته زارهای و مزارع زیبای منطقه. کمی عکاسی و بعد دوباره شروع بخش بعدی یعنی حرکات ژانگولری با جیپ؛ راننده های جیپ شروع به چرخیدن، پریدن، رها کردن فرمان در سرازیری و رفتن به روی کاپوت برای رقصیدن و خلاصه.......مسافرای ما که فقط جیغ زدن..آی جیغ زدن که خدا میدونه.

تا اینکه رسیدیم به یک اتراقگاه کوچک کنار رودخانه که خواهر یکی از راننده ها به نام" فردی " که تقریبا سر دسته انها بود، شروع کردن به فروختن نوشیدنیهای مختلف چون همه تقریبا بد جوری تشنه بودن بس که داد زدن. همون جا بساط تیراندازی آماده بود. در ساحل دیگه رودخانه بر روی شاخه های شکسته یک درخت چند بطری پلاستیکی گذاشته شده بود و مردم از این ور رودخانه با یک تفنگ ساچمه ای بلند و یک کلت کمری ساچمه ای به آنها تیر اندازی می کردند. خیلی ساده ولی وقت پر کن و هیجانی؛ هیچی هم نمی خواست.
بعد همه با سرعت انداختند توی رودخانه و پرش از روی آب و ادامه مسیر. باز یک جا که دماغه کالی آکرا و منطقه آلبنا به خوبی دیده می شد ایستادیم برای عکس و اسب سواری با کالسکه در میان بوته زارها؛ باز هم کار خواستی نکرده بودند.

رفتیم و رسیدیم به کلبه ای روستایی که مال همان فردی بود و خیلی ساده تزیین شده بود. چند میز غذا خوری چوبی، باربیکیو، یه جا برای نوشیدنی ها و خلاصه این آدم خونه خودشو تبدیل کرده بود بود به یک رستوران و محل تجمع جیپ سواران.
بعد از رفتن به دستشویی و این حرفا! جوجه کباب ها که تازه از روی باربیکیو برداشته می شدند توسط پدر و همسر "فردی" بین گردشگران پخش شد. سر هر میز سالاد و نوشیدنی از قبل سرو شده بود. بعد از غذا هم این راننده شوخ طبع رفت و طبل و دهل و نی انبانش رو آورد و زد به دریا.....شروع کرد به ساز زدن و خواندن.
اول که چند تا آهنگ روسی زد. بعد برای ایرانیها آهنگ بندری زد. برای لبنانیها با تمپو عربی زد آن ورش ناپیدا...بعد برای اکراینی ها هم یه آهنگ مخصوص آنها.

راستی بین مسافران جیپ سافاری عده ای اسرائیلی بودند که اصلیتشون ایرانی بود. پدر و مادر و همسر دو تا از این خانم ها سنندجی بودند و گل سنگم هایده را آنچنان قشنگ خواندند که همه ایرانیها تشویقشون کردند.
بگذریم...بعد از این های و هوی و پایکوبی کم کم همه سوار ماشین شدند و روانه هتل های خود.
راستی در ابتدای خانه فردی که تقریبا باغ مانند بود، نوعی آلو وجود داشت که ما نرسیده اون رو خوردیم داشتیم از خوشمزگی ذوق میکردیم. و البته بلغارها شرابی دارند به نام راکیا که از این میوه می گیرند و به اون هم کلی افتخار میکنند.
ما که اهلش نبودیم ولی هر که خورد دیدیم واقعا مرد افکن بود..........توصیه برای خوردن چنین چیزهایی نمی کنم. سعی کنید مثل من خودتان سر خوش باشید تا به این ها نیاز نداشته باشید.
تا بعد.

Saturday, August 21, 2010

کشتی دزدان دریایی - وارنا 3

وارنا 3- تور کشتی دزدان دریایی


داشتم براتون از تورهای منطقه گلدن سند می گفتم. یکی از باحال ترین و پر طرفدارترین تورهای وارنا، تور کشتی دزدان دریایی است.
جریانش چیه؟
اول بگم که من به دلیل درگیری و کار زیاد نتونستم خودم عکس بگیرم ولی قراره یک سری عکس کامل  توسط مسافران عزیزم بهم برسه.
الان عکسهای اینترنتی میذارم .
خوب جریان از این قراره که تعدادی حدود 50 نفر آدم از ملیت های مختلف ثبت نام می کنند و در دو کشتی به سبک کشتی دزدان دریایی قدیمی روانه دریای سیاه میشوند. کسانی که در کشتی کار می کنند همه با لباس ها و تیپ دزدان دریایی هستند و تقریبا همه چی برای بازسازی روزگار قدیم آماده است.

کم کم کشتی ها از هم دور می شوند و در این حین کسانی که مایلند بجنگند به روی عرشه اصلی آمده و با کوهی  از کاغذهای باطله کاهی که حالت بازیافتی دارند شروع به ساختن گلوله های بزرگ کاغذی میکنند. البته باید این کاغذها خیس شوند تا دردشان کم و حالت گلوله ای خود را حفظ کنند.
خلاصه چند دقیقه بعد دو کشتی به هم نزدیک شده و جنگ آغاز میشود.آقا حالا هی می زنن...هی میزنن بعد میخوره به دن کمی درد داره ولی باحاله.

همه دارن قاه قاه می خندن و گلوله می سازن و می زنند به هم .......جاتون خالی وسط این مهلکه چند نفر هم میرن با سطل از دریا آب بر میدارن و می پاشن روی طرف مقابل. خیلی هیجان داره.
بعد از نیم ساعت جنگ و آّب بازی، کشتی ها از هم دور می شوند و کم کم نوشیدنی ها و غذا سرو می شود. غذا معمولا یا ساندویچ کالباس و سالاد هست یا ماهی. موسیقی هم که در پشت صحنه در حال نواختن است. اما یه روزایی رقاص هایی عربی و اسپانیایی روی میزها غوغایی به پا میکنند.
ساعات آخر هم ملوان های دزد پیکر شروع می کنند به گریم مسافران و با دادن کادوهایی مثل دستبند و گردنبند گوش ماهی به آنها، خاطره خوشی را برای آنها پدید می آورند.
راستی در اوقات بیکاری مسافران دزدان دریایی شروع میکنند به بازی های جالبی بر روی کشتی مثل:
دزدیدن وسایل مسافران و پس دادن به انها در ازای آواز خواندن و رقصیدن.
برداشتن یک گوجه درسته از سطل پر از آب دریا.
شیرجه در آب از روی عرشه کشتی.
مسابقه تا ته نوشیدن یک بطری نوشابه بدون نفس گیری.

و در پایان هم از هرکسی در خواست میشه تا بر روی یک تیکه کاغذ آرزویی را که به اون ایمان داره بنویسه و کاپیتان کشتی اون رو در یک بطری جمع میکنه و با حضور همه اون رو به آب پرتاب میکنه تا خدای دریا ها (پوسیدیون) اون را بگیرد و ببیند و شاید که ما هم به آرزوهایمان برسیم. این هم یک رسم قدیمیه بین دزدان دریایی بوده.

راستی از همه جالب تر اینکه به اسم هر مسافر مدرک دیپلم دزد دریایی از مدرسه دزدان دریایی دریای سیاه صادر می شود با مهر کاپیتان کشتی.
اینم یه کار ساده دیگه برای رونق گردشگری.......بد نیست بزرگان توجه کنند که دنیا دارد از هیچ، همه جوره پول در می آورد.


Wednesday, August 18, 2010

غار موزه وزیری

شاید برای خیلی از تهرانی ها این نام کمی آشنا و برای خیلی ها هم نا آشنا است. کسی هست استاد وزیری رو بشناسه؟
یک راهنمایی برای شما: مجسمه های پارک جمشیدیه تهران را یادتون بیارید. تندیس فریاد و پرواز عقاب....
در پارک ملت آبنمای دو کبوتر، در پارک ساعی مجسمه های حیوانات، مجسمه سفالگر در لاله جین همدان و بوعلی سینا در ماهشهر، مجسمه های موزه رختشویخانه زنجان و قلعه فلک الافلاک خرم آباد.....بازم بگم.
همه اینها بازی دست استاد ناصر هوشمند وزیری است.
مردی از جنس طبیعت، آرام، هنرمند،آگاه، با دستی باز و دلی روشن. تنها 2 دقیقه صحبت با او شما را در جای خود میخکوب می کند. صمیمی، انگار 10 ساله با شما رفیقه و این رمز نزدیکی مجسمه ها و کارهای هنری او با مردم است.
زیاد نمی خوام در مورد استاد بحث کنم. چون این وظیفه شماست که سری به تنها غار موزه ایران بزنید و او را در کنار کارهایش و در حال ساخت آثار جدیدش ببینید. بنشینید پای سخن استاد وقتی از داستان مجسمه هاش می گه....که چی شد اینو ساختم!

خیلی نازنینه این مرد. خانه، کارگاه، نمایشگاه، دفتر کار، موزه و خلاصه تمام محیط زندگی او در کنار هم است. در نزدیکی تهران...تنها 40 تا 50 دقیقه راه بیش نیست.
لواسان، بلوار امام خمینی، جاده کند علیا و سفلی، سمت چپ دوراهی بوجان و کمی بعد همه چی نشان از موزه هنرهای استاد وزیری خواهد بود. حتی رودخانه جلوی خانه و موزه او در امان نمانده. او از مواد بازیافتی مثل قوطی رانی و بطری آب، دیواره زیبایی بر روی رودخانه درست کرده است.

استاد ناصر هوشمند وزیری به سال 1350 مدرک لیسانس مجسمه سازی خود را از دانشگاه تهران گرفت. او دارای دکترای افتخاری و استاد درجه یک هنر است. او در سِمت مدیر، استاد و کارشناس در مکان های مختلفی مشغول به کار بوده و هم اکنون تمامی آثار خود را در غار موزه خود در حال جمع آوری است. در هرگوشه از هر شهر ایران تقریبا یک اثر از خود استاد و یاد شاگردان او پا برجاست.

جالب است بدانید او کوه پشت خانه خود را کنده و مانند غار درست کرده و تمامی آثار خود را در آن جای داده است. البته باز هم در حال توسعه آن است. چند سالن مختلف که هریک دارای مجسمه ها، آثار سنگی و کارهای دستی خود استاد وزیری است.
ورودی غار دهان یک شیر است و بعد از آن در سمت چپ ورودی سالن اول بوده که به نقش رستم آذین شده است. باید بروید تا متوجه شوید چه خبر است. 
این اولین غاری است که در ایران به موزه تبدیل شده است.
بد نیست در پایان هفته سری به این مکان زیبا بزنید. پنج شنبه و جمعه معمولا از 9 صبح تا 6 بعد از ظهر  برای عموم بازدید آزاد بوده و بهای بلیط 2000 تومان است. این هم تلفن برای هماهنگی در وسط هفته و گرفتن اطلاعات بیشتر:            26556734   -  09125148159      

عکس زیاد گرفتم ولی می خوام شما را حریص کنم که خودتان بروید. 

وارنا 2


وارنا و گلدن سند
 قسمت دوم

اولین روز در گلدن سند معمولا با گشت شهر وارنا شروع میشه. یادم رفت بگم که از تهران به وارنا یک پرواز چارتر تابان هست که جمعه صبح می پره، ماهان و بلغار ایر هم روزهای جمعه و پنج شنبه به مقصد وارنا پرواز دارن.

اما گشت شهر وارنا:

 معمولا گشت های شهری بدین صورت است که راهنما به همراه مسافران از توی اتوبوس جاهای کلیدی شهر و بیشتر اوقات مرکز شهر را بازدید میکنند. ما هم در طول مسیر فقط به نشان دادن آثار تاریخی و سواحل و مراکز تفریحی مهم بسنده کردیم. داخل شهر هم که شدیم بیشتر درباره فرهنگ و تاریخ و تمدن بلغاری ها و مردم وارنا صحبت شد. وارد جزئیات نمی شم چون وقتی ارزش داره اون اطلاعات که اونجا باشی.
خلاصه براتون بگم در راه از سواحل  Sunny Beach و پارک آبی  Aqua Polis و پارک دلفین های Dolphinarium  گفتیم که رسیدیم به یک اثر تاریخی به نام آلاجا ALADZHA که مربوط به قرن 13 میلادی است. یک اثر زیبای هنری بر روی سنگ ودر ارتفاعات مثل غار کرفتو در ایران. جالب است بدانید معنی آلاجا به ترکی- فارسی یعنی چند رنگ یا رنگارنگ  و این اثر نام خود را از چندین نقاشی رنگی که بر روی گچ و سنگ مرمر قرار دارد، گرفته است. در حقیقت این مکان یک صومعه سنگی 2 طبقه است که از زمین 40 متر ارتفاع دارد و دارای بخشهای مختلفی مثل آشپزخانه، کلیسا و قبرستان است.

یکی از قدیمی ترین سواحل وارنا، تفریحگاه ساحلی سنت کنستانتین هست و بعد ازآنجا از استادیوم شهر وارنا گذشتیم که زیر آن یکی از بزرگترین بازارهای خرید وسایل ورزشی قرار دارد. خود شهر وارنا شهری است دانشجویی- صنعتی. از رشته های معروف این شهر پزشکی است که ایرانیان زیادی هم در آنجا مشغول به تحصیل در آن هستند. اما صنعت کشتی سازی و مواد شیمیایی وارنا هم حرف اول را در این کشور می زنند.
به مرکز شهر که می رسید از کنار موزه باستانشناسی وارنا میگذریم که یکی از قدیمی ترین طلاهای کار شده در جهان که حدود 6 کیلوگرم وزن دارد و مربوط به 6000 سال قبل بوده در آن به نمایش در آمده است.. به ادعای خودشون این قدیمی ترین اثر هنری کار شده روی طلا در جهان است. این موزه بخشهای مختلفی از دوران پارینه و میانه سنگی تا معاصر دارد. موزه های مختلفی تو شهر وارنا است مثل موزه هنر، نیروی دریایی، دریای سیاه، آکواریوم، علوم و طبیعت، انسان شناسی و......  .

به وارنا پایتخت ساحلی یا تابستانی بلغارستان هم میگویند. شاید خیلی جاها اسم اُدسوس را ببینید. این نام اسم قدیم وارنا و به معنای شهری است که در احاطه آب قرار دارد.
از نکات جالب اسنکه در وارنا و سواحل اطرافش در تابستان فستیوال های متعددی برگزار میشه مثل فستیوال دلفین طلایی برای نمایش های عروسکی که موزه هم داره، فستیوال موسیقی، فستیوال جهانی هنرهای فولکلور و بسیاری دیگر که از ابتدا تا انتهای تابستان در وارنا برگزار می شود.

از کنار یک کلیسای بزرگ که رد شدید بدانید نماد شهر وارنا یعنی کلیسای جامع ارتدوکس است که به رستاخیز مریم مقدس نیز معروف است. کلیسایی با معماری روسی که درون آن به فرسکو یا نقاشی های روی گچ آذین شده است. رو به روی آن Walk street است که همه مردم پیاده در حال عبور از سنگفرش های این محله مرکزی هستند. فروشگاه ها و برندهای فراوانی در این قسمت است. فواره بزرگی در رو به روی ساختمان دادگاه وارنا قرار دارد. تئاتر قدیمی شهر وارنا نیز در دور همین میدان و فواره قرار دارد. قدم زدن در اینجا برای آشنایی با مردم وارنا بسیار خوب است اما مراقب جیب برها باشید که بسیارند. هیچ وقت در خیابان و به خصوص در این محله پول خود را تبدیل نکنید. همه جا پر است از صرافی های معتبر.

معمولا جلوی کلیسا پیاده نمیشیم و می رویم یه دور در اطراف شهر هم می زنیم. در ادامه مسیر از دو پل مهم و طولانی که فکر کنم هر یک حدود 3 و در کل 6 کیلومتر است می گذریم. پلی U شکل که باز ما را به کلیسای شهر می رساند. نام این پل ِاسپاروخف است که نامی ایرانی و مشهور به اسپرخ خان بوده و بنیانگذار شاهنشاهی بلغارستان است. عمر این پل حدود 50 سال است ولی مناظری که از آن میتوان دید بی نظیر است: نمای شهر وارنا، دریاچه وارنا، بندرهای صنعتی و کشتی سازی وارنا، محله های جدید و ویلایی منطقه، محل اتصال آّب شور دریای سیاه و شیرین دریاچه وارنا، طبیعت و حیات وحش زیبای اطراف دریاچه.
نام این سردار از نام‌های ایرانی میانه است و از واژه اسپ‌رُخ گرفته شده است. این نام ایرانی از دو جزء aspa- (اسب) و rauk (روشن) ساخته شده و به معنی "دارنده اسب درخشان" است.
از جاهای دیدنی و معروف شهر وارنا حمام های رومی آن هستند که جنوب شرقی شهر قرار داشته و مربوط به سده 2 و3 میلادی بوده و بیش از 7000 متر مربع وسعت دارد. این حمام ها بزرگترین بنا و مجموعه عمومی در بلغارستان است.
یادم رفت بگم در انتهای خیابان Walk street باغ دریایی قرار دارد که به نوبه خود یکی از زیباترین پارک ها و باغ های عمومی بوده که در کنار دریا و با ترکیبی از نمادهای آبی درست شده است. معماری آن بر اساس معماری باغ قصر باروک ونیز طراحی شده است. گل های رنگارنگ، درختان گوناگون، پرندگان، رودخانه وقایق های روی آن و بسیاری از مناظر طبیعی شما را به میهمانی این باغ دعوت می کنند.

جا برای دیدن شاید زیاد باشد ولی معمولا مسافران از این قسمت به بعد (بعد از ناهار در مک دونالد) روانه بازار های خرید وارنا مال و گرند مال می شوند. ما هم بر میگردیم به هتل.
عصر هنگام بعد از شنا و در هنگام غروب دیگر جایی نیست که صدای موزیک به عرش نرسد. این صدا تا ساعت 12 شب به شدت اوج دارد و بعد از آن هم با کمی تخفیف تا ساعت 4 صبح روال برنامه همان خوردن، نوشیدن و رقصیدن در دیسکو ها و بارها و قمار در کازینو هاست.

البته این همان ذات گردشگری ساحلی است.
باز هم می آیم با تور دیگری از شهر وارنا و سواحل ماسه های طلایی.

Tuesday, August 17, 2010

من ز دیار وارنا باز آمدم

بد نیست بگم که من برگشتم ایران.
سفر من به بلغارستان 2 بخش داشت: بخش خوب و بخش بد. بخش بدش آنقدر زیاد بود که من را مجبور کرد که برگردم ایران، اما بخش خوب آن هم برای گردشگران جذاب است که از آن می نویسم.
اما اول بخش خوب و بعد از آن در مطلبی جداگانه بخش بد را مفصل توضیح میدهم. مسافران همه خوب بودند. مشکل جای دیگر بود.
بلغارستان
درباره کشور بلغارستان باید بگویم که تازه دارد از کمونیسم خود رها میشود و هنوز در حد و اندازه شنگن و اروپا نیست اما تا پایان امسال یا حداکثر سال آینده به شنگن می پیوندد.
دارای طبیعتی بسیار زیبا و سواحلی بی نظیر در کنار دریای سیاه. البته بحث تاریخی آن چنان قدمتی ندارد ولی هرچه هست خوب حفظ شده؛ به خصوص در شهر صوفیه پایتخت آن.
بلغارستان در اروپای جنوب شرقی(بلوک شرق) قرار داشته و در اطراف این کشور همسایگانی مانند رومانی، صربستان  یا یوگسلاوی، مقدونیه، ترکیه و یونان قرار دارند. حدود 9میلیون نفر جمعیت است و زبان رسمی آن بلغاری است. واحد پول این کشور لوا LV) یاBGN ) است. البته همه جا یورو و دلار نیز پذیرفته می شود.
هر دلار حدود 1.42 لوا و هر یورو حدود 2 لوا است. هر لوا حدود 700 تومان است.
بیشتر مردم این کشور مسیحی ارتدوکس هستند و کلیسای جامع ارتدوکس ها نیز در شهر وارنا است که دومین کلیسا از لحاظ بزرگی و اهمیت دینی است. تعدادی هم مسلمان در این کشور زندگی می کنند که شیعه علوی هستند که باقی مانده دوره عثمانی است.مناطق ساحلی جنوب شرقی و شرقی بلغارستان هم مرز با رومانی و دریای سیاه یا اژه است.
شهر وارنا
وقتی هواپیما داشت در فرودگاه وارنا فرود می آمد تصاویر اطراف همه نشان از جایی سر سبز با تکیه بر زمینهای کشاورزی داشت. زمین های زراعی، کوهستان های سبز در کنار دریای سیاه، بنادر صنعتی و کشتی های بزرگ . درنهایت فرود در فرودگاهی کوچک مانند رامسر. واقعا با این حجم مسافر که از کشورهایی مثل لهستان، روسیه، اکراین، آلمان، انگلیس، اسرائیل، لبنان، ایران، نروژ، سوئد، سوییس و کمی هم از اروپای غربی وارد این شهر می شوند، این فرودگاه بسیار کوچک و ناچیز است. دقیقا فرودگاه رامسر خودمان .
راستی در طول پرواز از روی دریاچه نمک ارومیه، دریاچه وان ترکیه، قله و کوهستان های آرارات و شهرهای ساحلی ترکیه هم عبور می کنید. از تهران تا وارنا حدود 3 ساعت پرواز داریم.
همچنین از لحاظ ساعتی بلغارستان 1:30 دقیقه از ما عقب تر است. از فرودگاه تا خود شهر وارنا 12 کیلومتری راه است و در نزدیکی شهر  دو مرکز خرید بسیار بزرگ وارنا مال و گرند مال دیده می شود. گرند مال مرکز برندهای معتبر جهانی است و وارنا مال قدیمی تر است و فروشگاه بیشتری دارد. از شهر وارنا تا ساحل گلدن سند حدود 20 کیلومتر راه است یعنی کمتر از نیم ساعت. مسیری کوهستانی و جنگلی که از کنار ساحل سانی بیچ هم میگذرد.

تفریحگاه ساحلی شن های طلایی یا Golden Sands Resort
شاید با واژه Resort کمتر آشنا باشید. نمونه کامل این واژه در گلدن سند پیاده شده و ما در ایران تنها یک نمونه بسیار ناشناخته داریم و آن مجتمع تفریحی- ساحلی باری در قوشچی ارومیه درکنار دریاچه ارومیه است.
این منطقه حدود 4 کیلومتر طول دارد که شامل امکانات زیر است: حدود 100 هتل تک ستاره تا 5 ستاره، شهربازی، پارک آبی، پارک دلفین ها، کازینو، دیسکو، بار، رستوران های مختلف، انواع مختلف تفریحات ساحلی مانند کشتی های بادی، جت اسکی، پارا شوت، بنانا بوت و....، بازارها و فروشگاه های خرید و خلاصه یک شهرک کوچک با امکاناتی فراوان.
نرخ اشغال هتل در ماه های جولای و آگوست تقریبا 115% است. همه هتل ها از یک سال قبل رزرو و در فصل سفر همیشه پر هستند.
در ماه های تیر، مرداد و شهریور غوغایی در این سواحل برپاست. از کشورهایی که نام بردم دخترها، پسرها و خانواده ها به این ساحل سرازیر می شوند. میانگین سنی گردشگران در این منطقه 15 تا 25 سال است. گروه های دانشجویی، جوانان دبیرستانی و خلاصه هر سنی با هر شغل و مقامی را در اینجا می توانید پیدا کنید.

 این ساحل تقریبا خواب ندارد. بذارید بگم مردم اینجا چه جوری زندگی میکنند:
ساعت تقریبا 8:30 صبح صبحانه خوری هتل ها کم کم پر شده از مسافرانی که با لباس شنا آماده رفتن به دریا هستند. بعد از صبحانه شنا در استخر و دریا و آفتاب گرفتن در زیر خورشید.
 چیزی که این شهر را معروف کرده وجود خورشید تابان در حدود 11 تا 12 ساعت در این فصل است. دمای هوا بین 28 تا 35 و دمای آب بین 18 تا 25.......دیگه چی میخواین!
تا ظهر گردشگری ساحلی برپاست و بعد همه برای ناهار روانه هتل ها و رستورانها می شوند. کمی استراحت و بعد از ساعت 2 مجددا همه روانه آب می شوند. تا نزدیک 8 شب که مردم از آب بیرون آمده یه دوش گرفته و با لباس های پلو خوری و خوشتیپ کرده به سوی دیسکوها، بارها و کازینوهای انجا می روند. دیگر کسی در این شهر هوشیار نیست تا ساعت 4 صبح . حتی این موقع هم بیرون بیایید شهر زنده است و صدای موزیک و نورهای مغازه ها هنوز در حال چرخیدن هستند و جوانها در حال راه رفتن!
خلاصه کمی خواب و باز همین آش و همین کاسه در تمام طول یک هفته اقامت.
بلغارستان نه کشور ارزانی است و نه کشوری گران؛ دقیقا میان ترکیه و اروپا. مثلا میانگین هر وعده غذایی بین 7 تا 15 لوا و اگر می خواهید غذای خیلی خوب بخورید حداقل 19 تا 25 لوا باید بپردازید.
اطلاعات بسیار زیاد است و ترجیح می دهم زیاد توضیح ندهم و در یک سمینار در انجمن صنفی راهنمایان تهران مفصل بحث کنم. هم درباره وارنا و هم درباره لیدری در تفریحگاه های ساحلی.
این قسمت اول و کلیات منطقه. راستی شهر وارنا حدود 300 هزار نفر جمعیت داره که با حضور گردشگران به طور متوسط به 750 تا 800 هزار نفر میرسه.
در قسمت های بعدی درباره مناطق دیدنی اطراف وارنا و گلدن سند صحبت می کنم.