Sunday, August 22, 2010

تور جیپ سافاری- وارنا 4

تور جیپ سافاری- وارنا 4

یک صبح دیگر در گلدن سندز بعد از صبحانه در لابی منتظر بودیم که دیدیم....بله جیپ های جنگ جهانی دوم از راه رسیدند و با رانندگان جنگلی که لباسهایی ارتشی و لجنی رنگ داشتند به دنبال مسافران آمدند.
همه نوع جیپی بین انها بود از جیپ های صحرای خودمان تا ماشینهای ون شکل بزرگی که 10 تا 11 نفر توش جا میشدند وبرای جا به جایی سربازان روسی بود. همه جیپ ها سبز لجنی رنگ بودند و بر روی بعضی از آنها از این توری هایی که برای استتار است، استفاده شده بود.

وقتی همه سوار شدند تمامی جیپ ها به مقصد کمپ اصلی حرکت کردند. کمپ اصلی جایی بود میان جنگل که تمامی جیپ ها از گلدن سندز در آنجا جمع می شدند. بعد همه با هم حرکت کردیم به سوی اولین نقطه یا ایستگاه توقف. درمیانه جنگل تابلویی بود که نشان از پارک ملی گلدن سندز می داد و بعد از ان با کمی پیاده روی میان درختان رسیدیم به جایی که ازآنجا کل ساحل گلدن سندز و تمامی تصاویر پانورامای منطقه دیده می شد. نقطه استراتژیک و بسیار زیبایی که همه برای عکس انداختن در آنجا دقایقی را منتظر می مانند.

اما بعد از این ایستگاه تازه وارد قسمت سافاری جریان می شویم .ناگهان از مسیر اصلی آسفالته روانه مالرویی سنگلاخ و پر دست و انداز در میان جنگل پر از درخت می شویم. از میان باتلاق ها، پشه ها، آب های لجن، سوراخ هایی بزرگ میگذریم و خلاصه دل و روده در هم پیچیده و تنیده میشود.
هیجان ادامه دارد تا اینکه به دشتی میرسیم بر بلندای جنگل. کمی استراحت در میان بوته زارهای و مزارع زیبای منطقه. کمی عکاسی و بعد دوباره شروع بخش بعدی یعنی حرکات ژانگولری با جیپ؛ راننده های جیپ شروع به چرخیدن، پریدن، رها کردن فرمان در سرازیری و رفتن به روی کاپوت برای رقصیدن و خلاصه.......مسافرای ما که فقط جیغ زدن..آی جیغ زدن که خدا میدونه.

تا اینکه رسیدیم به یک اتراقگاه کوچک کنار رودخانه که خواهر یکی از راننده ها به نام" فردی " که تقریبا سر دسته انها بود، شروع کردن به فروختن نوشیدنیهای مختلف چون همه تقریبا بد جوری تشنه بودن بس که داد زدن. همون جا بساط تیراندازی آماده بود. در ساحل دیگه رودخانه بر روی شاخه های شکسته یک درخت چند بطری پلاستیکی گذاشته شده بود و مردم از این ور رودخانه با یک تفنگ ساچمه ای بلند و یک کلت کمری ساچمه ای به آنها تیر اندازی می کردند. خیلی ساده ولی وقت پر کن و هیجانی؛ هیچی هم نمی خواست.
بعد همه با سرعت انداختند توی رودخانه و پرش از روی آب و ادامه مسیر. باز یک جا که دماغه کالی آکرا و منطقه آلبنا به خوبی دیده می شد ایستادیم برای عکس و اسب سواری با کالسکه در میان بوته زارها؛ باز هم کار خواستی نکرده بودند.

رفتیم و رسیدیم به کلبه ای روستایی که مال همان فردی بود و خیلی ساده تزیین شده بود. چند میز غذا خوری چوبی، باربیکیو، یه جا برای نوشیدنی ها و خلاصه این آدم خونه خودشو تبدیل کرده بود بود به یک رستوران و محل تجمع جیپ سواران.
بعد از رفتن به دستشویی و این حرفا! جوجه کباب ها که تازه از روی باربیکیو برداشته می شدند توسط پدر و همسر "فردی" بین گردشگران پخش شد. سر هر میز سالاد و نوشیدنی از قبل سرو شده بود. بعد از غذا هم این راننده شوخ طبع رفت و طبل و دهل و نی انبانش رو آورد و زد به دریا.....شروع کرد به ساز زدن و خواندن.
اول که چند تا آهنگ روسی زد. بعد برای ایرانیها آهنگ بندری زد. برای لبنانیها با تمپو عربی زد آن ورش ناپیدا...بعد برای اکراینی ها هم یه آهنگ مخصوص آنها.

راستی بین مسافران جیپ سافاری عده ای اسرائیلی بودند که اصلیتشون ایرانی بود. پدر و مادر و همسر دو تا از این خانم ها سنندجی بودند و گل سنگم هایده را آنچنان قشنگ خواندند که همه ایرانیها تشویقشون کردند.
بگذریم...بعد از این های و هوی و پایکوبی کم کم همه سوار ماشین شدند و روانه هتل های خود.
راستی در ابتدای خانه فردی که تقریبا باغ مانند بود، نوعی آلو وجود داشت که ما نرسیده اون رو خوردیم داشتیم از خوشمزگی ذوق میکردیم. و البته بلغارها شرابی دارند به نام راکیا که از این میوه می گیرند و به اون هم کلی افتخار میکنند.
ما که اهلش نبودیم ولی هر که خورد دیدیم واقعا مرد افکن بود..........توصیه برای خوردن چنین چیزهایی نمی کنم. سعی کنید مثل من خودتان سر خوش باشید تا به این ها نیاز نداشته باشید.
تا بعد.

No comments: