Wednesday, March 4, 2009

آيينهاي چهارشنبه سوري، از قاشق زنی تا فال کوزه


آيينهاي چهارشنبه سوري
از قاشق زنی تا فال کوزه

قاشق زنی
پس از مراسم آتش بازی، جوانان از دختر و پسر، چادری به سر میکردند، کاسه و قاشقی فلزی به دست میگرفتند و به خانه همسایگان رفته و با زدن قاشق به کاسه، صاحب خانه را خبر میکردند. صاحبخانه در کاسه آنها نخود، لوبیا یا هر نوع از حبوبات ، یا مقداری پول میگذاشت. روز بعد با این غنایم و سبزی که با پولهای جمع آوری شده خریداری میشد آشی میپختند و اعتقاد داشتند که خوردن این آش بیماری و درد را از بین میبرد. بعدها (دوران کودکی ما) به خوراکیهای موجود در کاسه قاشق زنی آجیل و آب نبات و شیرینی هم اضافه شد.
البته ناگفته نماند که این رسم برای یک نظر دیدن دختر همسایه هم به کار میرفت. همانطور که گفتیم مراسمی که در جامعه محدود قدیم برگذار میشده، یک جنبه مهم داشته و آن بخت گشایی یا به عبارتی پیدا کردن همسر مناسب برای جوانان دم بخت بوده است. شب چهارشنبه سوری موقعیت مناسبی بوده که جوانان حداقل یک نظر به دختری که برایشان درنظر گرفته شده بود بیاندازند. پس چادر به سر کرده و به بهانه قاشق زنی درب خانه دخترخانم را میزدند و او هم که منتظر فرصت مشابهی بوده، به این ملاقات کوتاه و بی کلام میرفته است.

گره گشایی
یکی از اعتقادات زیبای ایرانیان قدیم، که امروزه میتوان آن را در ردیف انرژی درمانی یا حداقل "فرستادن موج مثبت" قرار داد، این بود که به انحا مختلف مثبت اندیشی وامید به رفع مشکل را در خود تقویت میکردند. بیشتر آداب چهارشنبه سوری هم با همین ایده اجرا میشود. در اصل مضمون اصلی این مراسم نو شدن، رهایی از بیماری و مشکلات سال گذشته و دور کردن بدشگونی، پلیدی و افکار ناپسند از خانه و خانواده است. از طرفی زمانی که کسی میدید که همسایه اش یکی از مراسم رفع مشکل، (مانند گره گشایی) را انجام میدهد، متوجه میشد که او گرفتاریی دارد و بعد به نحوی برای رفع آن به همسایه خود کمک میکرد.

و اما این رسم آدابی ساده داشت. به این ترتیب که شخصی که دچار مشکل شده بود دستمال یا گوشه چادر خود را گره میزد و شب چهارشنبه سوری در چهار راه محل خود میایستاد و از اولین کسی که عبور میکرد میخواست که این گره را بگشاید و اعتقاد داشت که با این کار، گره از کار او هم گشوده خواهد شد. طبعا کسانی که از این رسم آگاه بودند بیتفاوت نمیگذشتند و حتما دقایقی را برای گشودن گره صرف میکردند و چه بسا که با کمی گفتگو و اطلاع از چند و چون ماجرا، موفق میشدند واقعا مشکل را حل کنند.

فالگوش ایستادن
فالگوش ایستادن هم رسمی بود مانندگره گشایی اما به این شکل انجام میشد که شخص برای کار، ازدواج یا رفع گرفتاری خود نیت میکرد و شب، در تاریکی دیوار سر کوچه یا چهارراه پنهان میشد. معمولا شخص گرفتار یا دختر دم بخت کلیدی هم زیر پای خودش میگذاشت و روی آن می ایستاد که نشانه باز شدن بخت یا از بین رفتن مشکل بود. اولین جمله ای که بین دو رهگذر به گوش فالگیرنده میرسید، جواب نیت او بود.
برای مثال اگر جمله ای مانند:" اصلا حرفش رو هم نزن" یا "انشااله درست میشه" و یا جمله مبهمی مثل: " دیروز اونجا بودم" میشنیدند، آنرا بنا به نیت خود تعبیر میکردند. از آنجایی که همه به این رسم چهارشنبه سوری آشنا بودند، رهگذرانی که حسن نیت داشتند سعی میکردند هنگام عبور از سر کوچه یا چهارراه جملات دلگرم کننده ای به زبان بیاورند یا هنگام عبور صلوات بفرستند و از طرفی جوانان بازیگوش با شوخی وخده به طور دسته جمعی به گشت و گذار در محل میپرداختند و سر چهارراه جملاتی مانند" مگه میشه!" یا " غیرممکنه!" به زبان می آوردند تا فالگیرنده احتمالی را به قول خودشان "بور" کنند.

فال کوزه
بعد از اینکه اهالی منزل از خوردن آجیل و پریدن از آتش و همه گشت و گذارهای چهارشنبه سوری فارغ شده و زیر کرسی دور هم جمع میشدند، کوزه کوچکی می آوردند و فال کوزه میگرفتند. فال کوزه به این ترتیب بود که هر کس روی کاغذی یک بیت یا چند بیت شعر مینوشت و یک وسیله شخصی خودش مانند انگشتر، چوب سیگار یا هر وسیله کوچک دیگری را داخل کوزه می انداخت.

بعد یکی از بچه ها یک کاغذ شعر و یک وسیله از داخل کوزه در می آورد. شیئ مورد نظر متعلق به هرکس بود، شعر نوشته شده بر کاغذ، جواب نیتش میشد و آنرا با صدای بلند میخواندند. عده هم این فال را با کتاب حافظ میگرفتند به این شکل که در کوزه فقط نشانه های شخصی همه را جمع میکردند. بزرگتر مجلس کتاب را باز میکرد و یکی از بچه ها نشانه ای را از کوزه خارج می کرد. آن صفحه از کتاب حافظ، جواب نیت صاحب نشان بود و آنرا میخواندند و تعبیر میکردند.

معمولا شب چهارشنبه سوری با تعریف خاطرات و قصه های شیرین بزرگترها به پایان میرسید و خاطره خوش آن تا سال بعد همراه همه اعضای خانواده بود.

چه خبر از چهارشنبه سوری این روزها؟
این سالها چهارشنبه سوری پر خاطره گذشته دیگر وجود ندارد. بزرگترها تمام زمستان نگران منفجر شدن خانه و زندگی و یا از آن بدتر مجروح شدن فرزندانشان هستند. این رسم زیبا و پر معنا مبدل به میدان جنگ شده و دیگر کسی دلیل آتش افروختن در این شب را نمیداند. البته دیگر چهارشنبه سوری هم فقط یک نام است چرا که سر و صدای ترقه و گاز پیکنیکی منفجر شده و آژیر آمبولانسها از اوایل اسفند کوچه و خیابان را پر کرده است و ما با سر و صدای فراوان هر سال مرگ یکی از زیباترین سنتهایمان را جشن میگیریم. اما شاید امسال اینطور نباشد ...

با تشکر از خانم سحر شهاب

3 comments:

ژاله ابراهیمی said...

سلام به اشکان عزیز
با شادمانی نام وبلاگت را در لیست دوستانم اضافه می کنم...
ژاله

Azadeh said...
This comment has been removed by the author.
Azadeh said...

سلام بر سرباز وطن
وبلاگ شادی داری
امیدوارم آرزوهایی که بالای این صفحه نوشتی ,به تحقق بپیوندد

آزاده عطار