Wednesday, May 12, 2010

از نمایشگاه کتاب و دردهایم

 

باز به من گیر بدین که بیا واسه مملکت خودت تلاش کن، بیا ترجمه کن، بیا فلان کن، بیا بیسار کن....
بابا به کی بگم دردم را!
ترازدی تلخ امسال من در نمایشگاه:
صبح ساعت 10:30، وارد سالن ناشران عمومی شدم داشتم از همون اول گشت میزدم که به نشری رسیدم به نام نمایش. بیشتر در مورد تئاتر و سینما و نمایش بود. اسم یک کتاب آشنا دیدم:
طراحی و ساخت عروسکهای نمایشی، خدایا این چه قدر آشناست...اِ این که  نوشته ترجمه همایون منفرد و آزاده نوری....
 اِ خدایا این کتاب ترجمه منه!
واسه چی؟ چرا؟ در همین احوالات بودم که کتاب رو ورق زدم و دیدم که بلی این نثر،نوشتار من است و بدون تغییرات زیاد همون ترجمه که پایان نامه بود تبدیل به کتاب شده با نام و نشان کسی که به من کار داده بود ....با قیمت 5000 تومان.
تا ته استخوانم آتش گرفت که چرا حتی ننوشته به اهتمام مثلا فلانی یا حداقل بنویسد با تشکر از بنده خدا اشکان بروج....یه زحمت کشید 3ماه و خورده ای وقت و زندگیشو گذاشت پای ترجمه این کتاب.
خلاصه رفت در پاچه ما این تلاشهای بی ثمر برای ما وپر بار و افتخار برای دیگران.
دیگر شنیده ها و دیده ها:
1.       جالب بود همه یک کتاب از کورش کبیر و داریوش واینا دادن به بازار.
2.       کتب دینی و مذهبی فت و فراوان و کتب های به درد بخور هیچ.
3.       در مورد مشاوره ازدواج، ان هم بسی زیاد کتاب دیدم.
4.       غرفه های بسیجی وار زیاد بود و کم بیننده. ویژگی ها :صدای نوحه-  کتاب های مربوط به ظهور و مذهبی و دینی و اینا.
5.       همه غرفه های به درد بخورغلغله بود. از ظهر به بعد به شدت جمعیت افزایش یافت و رو هم مردم راه میرفتند.
6.       بازار متلک و تیکه پسرهای لات به دختران داغه داغ.
7.       نمیدونم کی اومد که یه دفعه نصف نمایشگاه تعطیل شد و بیرون شروع کردن شعار دادن و بسیج و حراست و ...خلاصه جمع شد قضیه.
8.       به زور بعد از چند ساعت کتاب دلخواهم را پیدا کردم: سفرنامه ناصر خسرو البته با کلی سانسور و حذف.
9.       راستی نمیدونم تا کی فروش کتابهای آموزشی از کتابهای شاید به درد بخور بیشتر خواهد بود. تا ابد با قلم چی!
در پایان هم رفتم با دلی آکنده از درد و حسرت...تازه فهمیدم آن خانم در تلویزیون برگشت چی گفت:"من درسته مترجم معروفی هستم ولی خیلی جالبه بدونید که رفتم به بازار کتاب و دیدم همان کتاب من تنها با شکلی متفاوت،بدون تغییر به نام 2 نفر دیگه چاپ شده است. به راحتی و بدون حق کپی!همه هم میخرند."
آره وقاحت را خوب یاد گرفته ایم....خیلی خوب. البته از بعضیها!

4 comments:

Unknown said...

سلام اشکان جون نمیدونم چی باید بگم خیلی زور داره آدم کتابی که خودشو ترجمه کرده با اسم دو نفر دیگه ببینه خیلی زور داره ... در ضمن اون کسی که اومد نمایشگاه لاریجانی بود رئیس مجلس که اومده بود یه کتاب از آیت ا... جوادی آملی رونمایی کنه برو بخرش حالشو ببر و اینقدر هم حرص نخور قاشق بردار سوپ بخور فدات بشم

شنبه said...

سلام و درود
اول که تیتر را دیدم گفتم اشکان همیشه شاکی اما وقتی تا آخر رفتم جای شما داشتم می سوختم.
راستی برای من هم جای سواله کلا 57 هزارتا زرتشتی در ایران داریم اما تا دلت بخواد کتاب درباره اشوزرتشت و ... در نمایشگاه بود.دلیلش چیه ؟؟

Anonymous said...

منظورت از کتابهای به درد بخور چیه؟!!

اشکان بروج said...

منظورم اینه که شما که هر دفعه با نام ناشناس می یای اول مرد باش خودتو معرفی کن بعدش هم من دربست جوابتو می دم....خیلی بده آدم تیکه بندازه وبعد فرار کنه