Tuesday, September 21, 2010

چه آزمون ها و چه خطاها!


چه آزمون ها و چه خطاها!
می خواهم باهاتون از یک روند جالب بگم که تو این شهر غریبِ کثیف داره رخ میده. داستان بیهوده کاری ها و آزمون ها و خطا ها!
یادتونه سال پیش بود که اومدن ولی عصر رو یه طرفه کردن و بعد هم ملت تو روزهای اول چندصد ساعت رو زمین و هوا موندن که چی شده؟ کجا بریم؟حالا چه کنیم؟
بعد متوجه شدیم که آهان خط ویژه زدن که آدم های این شهر سریع تر و راحت تر برسن به مقاصدشون و از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند.
بعد اومدن پایانه افشار یا همون پارک وی رو زدن که تا میدان ولی عصر می آمد. با یک بلیط.
بعد اومدن هوار هوار که آی مردم ما بلیط الکترونیکی آوردیم...ببینید چه قدر ما خدمتگزاریم!
وایسین.....ادامه داستان: حالا دستشون درد نکنه دارند یه کارهایی می کنند.
بعد دوباره یه روز اومدیم دیدیم اصلا خط ونک- راه آهن رو جمع کردند.فقط تا ولی عصر از اونجا به بعد با یک خط دیگه برین پایین.
آقا یک روز دیگه دیدیم از سر دو راهی انتهای عباس آباد به سمت پایین میله گذاشتن وسط خیابون و ترافیک شده تا سر تخت طاووس بیا و ببین! همه اتوبوس ها هم فقط پایین می رفتند.
روزی دگر آمدیم سرخط ولی عصر دیدیم بلیط شده 2 تا یعنی 50 تومان. چرا ؟ معلوم نیست وجالبتر اینکه دیگه از اون اتوبوس قشنگ های جدید کولر دار هم کم شده و همه اتوبوس های قدیمی و داغون هم می آیند و 2 بلیط می خواهند.
به سلامتی عصر گاهی دگر امدیم سر خط میدان ولی عصر دیدیم ماشا الله....چه خبره. چی شده آقا؟ نمیدونم والا اتوبوس ها نیستند. اِ....... مگه میشه؟
بالاخره یکی اومد از همون قدیمی ها و پر! 
راننده: تجریش بیا بالا! 
من: هان؟
راننده: آره آقا خط جدیده. همه قبلی ها جمع شدن شده یک خط از تجریش به راه آهن....کرایه هم 100 تومان.
من: بله.....خوب حالا کارت بکشیم؟همون الکترونیکیه؟
راننده: نه داداش گفتند خاموش کنیم...فقط پول.
آره عزیزان دل. این است شهر زیبا و مدرن تهران که هر روز فیلمی جدید در آن اکران می شود و بهای آن را این ملت آزاده باید پرداخت کنند.
راستی کسانی که بلیط به حجم زیاد خریدند به شدت رفت در پاچه هایشان! چون اصلا قبول نمی کنند.
داستان بعدی هم خط جمهوری است که بعدا براتون تعریف میکنن. آخه هنوز داستانش تموم نشده.

خدا به همراهتان.....ایشالله در صد سال آینده درست میشه. ما که رفتیم سوار شیم چون مجبورم..می فهمی؟

1 comment:

Unknown said...

سلام اشکان جون میدونم مجبوری!!! میفهمم اما آخه قربونت برم من تو داری حرص الکی میخوری شب میخوابی صبح بلند میشی میبینی یه تصمیمی تازه گرفتن آخه اینا برنامه ریزی بلند مدت ندارن اصلا نمیدونن برنامه ریزی یعنی چی دلت خوشه ها ... اگه بخوای به این چیزها فکر کنی و غصه بخوری که همش کارت میشه حرص خوردن کاری هم از دستت بر نمیاد